-
نامه ای که هرگز پست نشد (۲)
شنبه 7 مهرماه سال 1386 01:35
تو به تقوای غزل مشکوکی....من به تردید تو ایمان دارم. بی بی بالا نشین ترانه های سابق بر این لبخند فاتحانه ات را در عکس دیدم.....در فکر فرو رفتم که از فتح کدامین قله باز می گردی....من که تو را بر بلند ای ترانه نشانده بودم.....باشد...باشد....هر طور که تو راحتی.....تو که خوشبخت باشی...این قائله ختم شده است. اگر از روزگار...
-
تو اگر به یاد نداری....
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 01:21
تو غزل ناز بودی.....بانوی هزار هزار ترانه.....خانم رنگین کمان......زلال بانو....غزلک.... من شاعر...من عاشق....من فدایی.....غزل باخته.....شب زده....هم فصل شکستن.... تو اگر به یاد نداری ترانه ها به یاد دارند....... ............................................................. پ.ن۱:آی وبلاگ نویس های خوش خیال آن ماسک...
-
چیزی شبیه به خودم
سهشنبه 20 شهریورماه سال 1386 03:26
قدم زدن تو جاهای شلوغ شهر رو دوست دارم ...تنها و بی قید...تنه زدن و تنه خوردن.....با کلاهی که تا روی چشم هام رو پوشونده....نگاه کردن به آدم ها...خوندن بدبختی از تو چشماشون...نگاه کردن به حماقتاشون.....آویزان شدن از قناره ی باژگون علامت سوال های ذهن پیچ در پیچم را دوست دارم..... آدم های فیلم های کیمیایی و رفاقت هایشان...
-
زندگی یا مرگ؟!!!
شنبه 27 مردادماه سال 1386 12:42
زندگی ، هزار چهره ی یک فریب است مرگ ، جاودانه حقیقتی با تصویری یگانه (بیست و هفتم اَ مُرداد هشتاد و شش) ...................................... پ.ن : نه این که بخواهم از مرگ تصویری مقدس بسازم...نه...تنها از فریب زندگی بیزارم پ.ن ۲: مردم از دست سکوت..... پ.ن ۳: روزگار ما به روز شد.
-
بعد تو
پنجشنبه 25 مردادماه سال 1386 01:22
بعد تو نه من ، نه خورشید بعد تو مرگ ستاره بعد تو خیال چشمات از همیشه ، تا دوباره حالا این جا سردِ سرده شب خالی از تن تو صد تا بغضُِِِِِ گریه کرده قلب من در حسرت تو با تو از صدا می گفتم تو سکوت هر ترانه بی تو افتاد به شماره نفسای من دوباره بی حضور روشن تو دیگه این شب شب ما نیست تو هجوم بی پناهی بی تو این جا جای ما نیست...
-
دل کندن را خوب بلدم
یکشنبه 21 مردادماه سال 1386 02:34
دل کندن را خوب بلدم..... امشب می خوام دل بکنم از همه چی، از این تنم از این همه دربه دری اون که شده خسته ، منم می خوام از این جا در برم این راه نیمه کاره رو تا آخرین قدم برم دلم نمی خواد که باشم زندونی این روزگار میله های زندون من تیک تاک ِ ثانیه شمار می خوام که پرواز کنم پر بگیرم تو آسمون جون سهند این دفعه رو به من...
-
چند شعر کوتاه
جمعه 12 مردادماه سال 1386 00:10
(حادثه) زلال بانو در این وادی بی رویا عطر تو حادثه ایست که مدام در من تکرار می شود ( اَ مُرداد هشتاد وشش-آلبالو ) (شب) شب سکوت شهر در خواب سایه ای بر دیوار شاعری در پی واژه گم شد در خودش (ششم اَ مُرداد هشتاد وشش) (گناهکار) - مرد گناه کار است زمین گفت و از چرخش ایستاد -مرد گناه کار است آسمان گفت و نبارید - مرد گناه کار...
-
شعر واژه
یکشنبه 7 مردادماه سال 1386 02:12
عشق ، شب ، تب تردید بی اراده من تاریک تصویر تو در مه اندام من شکل یک گناه آغوش تو جای اعتراف کشف تو مرگ من میلاد شاعر
-
شب بارونی تهرون
یکشنبه 17 تیرماه سال 1386 04:27
هفدهم تیر ماه شب تهران بارانی بود...اتاق من هم شعر دلتنگی دستات ، روی لب های ترانه شب بارونی تهرون ، باز تو رو یادم میاره من همه خاطره ها رو ، پرسه میزنم به یادت هق هق ِ بی وقفه ی من ، شونه هاتُ کم میاره زیر رگبار بهاری ، دست تو چتر دلم بود سقفی از جنس ترانه ، بهترین رویای من بود هر نگاه ساده ی تو ، سطر آغاز ترانه...
-
غزل گریه
پنجشنبه 14 تیرماه سال 1386 22:49
اکنون این جا بی تو و بی ما دلم برای از تو نوشتن تنگ است دلم برای عشق تنگ است بریدن گلوی یاس پیر گناه دستان هر که بود دستان من اما محکوم شد به خشکیدن خواهش سبزش سیل اشک خاطرات را با خود نمی برد یادها با باد همسفر نمیشوند هیچ نرده ای شاخه ی پیچک را تا خورشید نخواهد برد هیچ دستی به اندازه ی دستان من نشد هیچ قلبی به سرخی...
-
دیالوگی بین من و خودم....
پنجشنبه 24 خردادماه سال 1386 02:58
من:چرا می نویسی وقتی حرف تازه ای نداری؟ خودم:اگر ننویسم که کپک میزنم. -کپک زده ای......خبر نداری........واژه هایت هم کپک زده اند........ای خسته خاطر دوست...ای شاعر -شاعر؟؟؟ چه عنوان دهن پر کنی......من فقط یک روایت کننده ی ساده هستم......روایت کنننده حادثه هایی که در من و خارج از من رخ میدهد -یک روایت کننده ساده کپک...
-
من....همین منِ ساده
سهشنبه 22 خردادماه سال 1386 16:13
من که جز زخم نخوردم من که جز درد نبردم من که جز در تو نمردم من که به چاه شغادان بی گلایه تن سپردم من که با تیغ سپیده به تن سیاه این شب یادگاری مینوشتم من که در اوج پریدم باشکستگی پرهام تا که مهمون کنم چشاتُ به ضیافت یه پرواز من که تو سکوت لبهات به گلوی زخمی ساز بی بهانه میکشیدم پنجه های سرخ آوار نمیخوام که روی زخمام...
-
نامه ای که هرگز پست نشد
چهارشنبه 16 خردادماه سال 1386 00:59
سلام نمیکنم چون هر سلام آغازی دوباره است و ما (تو بخوان من و تو) سالهاست که به پایان خود رسیده ایم. این روزها جای خالیت را بیشتر احساس میکنم. در خیابان.....تاکسی.....سر کلاس.......در حافظه موبایلم...... درست قبل از سفر و دقیقا بعد از رسیدن به مقصد............و در میان گریه............ اما هنوز در ترانه هایم...
-
به صادق هدایت یا هادی صداقت
دوشنبه 14 خردادماه سال 1386 13:39
نوزده فروردین سی یه گوشه از شهر پاریس تو کوچه ی شامپیونه بوف کور از رو بوم پرید تو زندگی آدما , زخمای هست مثل خوره که ذره ذره روحت رو , تو انزوا میپوسونه* زنده به گور , حکایت زندگی خود تو بود نقش قلمدون عجیب , تو رو به رویا میکشوند پیرمرد خنزر پنزری , آخر قصه ی تو بود نعش کش پیر دربدر , سایه ای از گذشته بود امروز تو...
-
قحطی
دوشنبه 7 خردادماه سال 1386 19:01
در این روزهای قحطی خاطره نان یاد های کپک زده را سق میزنم ...................................................... پ.ن۱: من یعنی..... هزاران ترانه ی نانوشته ....و بغضی که نمیه تمام مانده است..... پ.ن۲:شعر بلندی بود که فقط همین ازش باقی ماند.....من خوب خط میزنم....شعرم را...خودم را پ.ن۳:......تجربه ی جدید من....یه وبلاگ...
-
گرم سرخ
چهارشنبه 2 خردادماه سال 1386 17:41
و آن هنگام که این گرم سرخ بر دیواره رگهایم دلمه بست خاطره ام در رگهای زمان جاری خواهد شد ۱/۳/۸۶
-
هنوز هم؟؟؟؟
شنبه 29 اردیبهشتماه سال 1386 00:30
من هنوزم از عشق پرم از دلتنگی , از سادگی از(کودکانه) ی شهیار تا (رازقی) جنتی شکست ساقه ام اگر به تازیانه های باد دوباره باغ میشوم از یک جوانه تا بهار چه باک اگر که پنجره مقهور خشم پرده شد از یک دریچه , یک شیار خورشید میتابد به ما ۲۸/۲/۸۶- سهند ....................................... پ.ن: این نوشته ها محصول لحظه...
-
این یک وصیت نامه نیست
یکشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1386 16:14
عیب از ما بود از یاران نبود/ تا که یاری یار شد بیزار شد من...اتاقم...دیوان فروغ....صدای مارک آنتونی....آهنگ (amar sin mentiras).....و دیگر هیچ...چراغ ها خاموش.....ضیافت شمع هاست...کف اتاق خوابیده ام....نگاهم به سقف خیره است....صدای فروغ ششصد و هفتاد و هشت بار تو ذهنم تکرار میشه...... افسوس من مرده ام و شب هنوز هم گویی...
-
جیک جیک
سهشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1386 19:06
پرده ی اول: دیر شده....جیک جیک....با عجله لباس میپوشم.کیفم رو بر میدارم....جیک جیک...از در میزنم بیرون...چشمم میفته به دو تا جوجه...یه قرمز و یه نارنجی...باید مال فاطمه باشند...دختر همسایه...دختری پنج ساله با چشمای مشکی تیله ای و موهای بلند فرفری...جیک جیک...یکی از جوجه ها حالش خوب نیست....مردنی به نظر میاد... پرده ی...
-
بازی آرزوها
دوشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1386 21:26
تا کودکان بهانه گیر فردا نگویند که آدم ی در میان این همه آدمی نبود آب آتشگون من رو به بازی آرزوها دعوت کرده.ازش تشکر میکنم و امیدوارم به همه ی آرزوهای قشنگش برسه.... من فقط یه آرزو دارم..... آرزوم اینه که هیچ کس تو این دنیا نباشه که از دست سهند دلگیر باشه.... این که هیچ دلی از دست من نیفته و بشکنه....این که وقتی اسمم...
-
شعری برای چالهای گونه ات/یادی برای روزهای نبودنت
یکشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1386 15:04
شاعر مایوس تر از همیشه در انتظار چشمک ستاره است دردا که بااین شب طلوع دردی دوباره است افسوس که از چشم من تا نگاه تو فاصله روزهای بیقراری و شبهای دوری است در قاب چشمان تو امروز تصویری شکسته از دیروزٍ مردی عاشق است رفتی و نگاه من هنوز در پیچ های جاده آواره است ای تمام اشکهایم فدای یک تبسمت خاتون تو بخند که چشم من از...
-
من از واژه هایم دلتنگ ترم
پنجشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1386 00:26
ساعت هشت و نیم صبحه.سر کلاس زلزله نشستم.آیین نامه ۲۸۰۰ زیر دستمه. استاد از زلزله های بزرگ دنیا صحبت میکنه. و چیزی درون من از پس لرزه های رفتن تو آوار میشه..... هنوز هم در تقاطع خیابان های خواب و خاطره ایستاده ام جنب کوچه ی حماقت...درست زیر تابلوی ایستادن مطلقاً ممنوع....... اما دیگر گلایه ای نیست....نه از این خوابهای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1386 14:29
رفیق به تو که معنای خیانت شدی در لغت نامه ی رفاقت به واژه رفاقت که به دست هر نا رفیقی دستمالی شد چه بوی گندی.....خفه شدم......صد دفعه گفتم از در که اومدی جورابت رو بشور..... اما نه.....ببخشید.... مثل اینکه اشتباه شد.....جوراب نیست... انگار رفاقتمون بوی جوراب گرفته..... هی رفیق ......راستش رو بگو....چند فروختیش...
-
چه قدر؟
سهشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1386 14:45
مثل مسافر کوچولو آتش فشان خاموش خاطراتم را گردگیری میکنم تا سیاره ام پر از دوده نشه ......................................................................... چه قدر راست می گفتم......چه قدر راست می مردم.......چه قدر راست می نوشیدم......چه قدر راست مست می شدم..... و چقدر راست بالا می اوردم.......زمانی که همه دروغ می...
-
گیرم....
جمعه 31 فروردینماه سال 1386 00:31
گیرم از یاد بردی قراری را که میان دستهایمان بود. اصلا فرض میکنیم آن چهارشنبه ی آشنایی را از تمام تقویم ها خط زدی.گیرم دقتری را که آن شقایق را میان صفحاتش خشک کردی هم دیگر نگشودی. و از یاد بردی که برای چیدنش چقدر سختی کشیدم.گیرم همه ی دفاتر شعرم را سوزاندی.پرده ی تمام پنجره ها را کشیدی و به گلدان اطلسی آن قدر آب ندادی...
-
ما دوست داریم.....
سهشنبه 28 فروردینماه سال 1386 15:59
ما دوست داریم دیگران به آزادی های فردی و اجتماعی ما احترام بگذارند. ما دوست داریم دیگران به خاطر عشق سختی ها را تحمل کنند. ما دوست داریم هیچ وقت از یک دوست دروغ نشنویم. ما دوست داریم دیگران به خاطر ما آزادی هایشان را محدود کنند. ما دوست نداریم به خاطر عشق به دیگران به سختی بیفتیم. ما اعتقاد داریم به یک دوست هم گاهی...
-
یک خاطره گرد کمتر
یکشنبه 26 فروردینماه سال 1386 01:37
امشب باز هم خروس بی محل دلتنگی روی بوم دلم نشسته بود....هر چند که اگر او هم نباشد این دل درمانده برای پیدا کردن دلیلی از بهر دلتنگی های گاه و بیگاه لنگ نخواهد ماند....کافیست سری به تقویمهای خاک آلوده بزند....صفحه ای را از سر حسرتی بگشاید.......به تاریخ دور دیداری خیس سفر کند........ امشب هم در انعکاس این همه تنهایی...
-
نبود
سهشنبه 21 فروردینماه سال 1386 02:08
یاس عزیز دست تو تو فکر دست من نبود تو بازی آدمکا جایی برای من نبود تو بیستمین روز از بهار جای سهند خالی نبود سهند-۲۱/۱/۸۶-ساعت ۲ بامداد ......................................... برای روز میلاد تن خود......
-
خالی ترین صندلی دنیا
جمعه 17 فروردینماه سال 1386 04:20
روبروی خالی ترین صندلی دنیا باز نشسته ام. اینجا مزه ی گس عشق میده. مزه ی پیش بینی های تلخ. پرم از بوی تلخ قهوه که فضا رو پر کرده و بوی شیرین شانل که تو یاد من میپیچه.... و صدای سکر آور sting .....گویی تا بی نهایت ادامه داره.... I dream of rain I dream of gardens in the desert sand I wake in vain I dream of love as...
-
میترسم....نمیترسم......میترسم.....
سهشنبه 14 فروردینماه سال 1386 02:49
من از نا خوانده ماندن نمیترسم هراسم از این است که چیزی برای نوشتن نداشته باشم. من از تنهایی نمیترسم ولی میترسم از روزی که برای فرار از تنهایی از خودم فرار کنم. من از نابودی نمیترسم ولی از نبودن میترسم. من از پروانه نمیترسم ولی از پروانگی میترسم. من از روز نمیترسم ولی از روزگار میترسم*. من از غار غار کلاغها نمیترسم ولی...