-
این جوری شد که این جوری شد...
پنجشنبه 25 تیرماه سال 1388 22:57
مدرسه که می رفتم همیشه انشا خوب می نوشتم. دبیرستانی بودم که عشق شعر های کتاب فارسی افتاد به جونم ... خوان هشتم اخوان ..... صدای پای آب ....شعرهای نیما .....۱۶ ساله بودم که از کتاب فروشی فردوسی سر خیابان سعد آباد یه جلد هشت کتاب سهراب رو خریدم...از خزیدن تو دنیای پر از آرامش و رنگ و نور کیفور می شدم......کاست حجم سبز و...
-
در میانه ی تابستان بود که از پاییز نوشتم
سهشنبه 23 تیرماه سال 1388 23:10
پیاده روهای پاییز آسمان بی امان گریه رقص مرگ برگ های زرد روی حقیقی ترین صحنه ی نمایش
-
دیدن زندگی از توی حلقه ی دار
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1388 00:24
باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم/ وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم دل خسته ام ز تکرار از شعر های بی بار از جمله های خالی از واژه های هربار از قلب های بیزار از شکوه های هر یار از دیدن زندگی از توی حلقه ی دار از آجر و از دیوار از هر چه سیم خاردار از آشیان قمری بالای چوبه ی دار از جستجوی دیروز که مانده زیر...
-
نوشتن یا ننوشتن
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1388 01:07
آرشیوم را مرور کردم.....نوشته هایی که وقتی می نوشتمشان هرگز دوستشان نداشتم... مدتی که نبودم مشغول جنگ با خودم بودم....فکر کردم که اصلا چرا باید بنویسم....مگه من کی هستم که بنویسم....چی دارم که بگم؟.....اما امروز از خواندن نوشته های قدیمی لذت بردم...و فکر کردم که شاید نوشتن بهتر از ننوشتن باشد.....دوست دارم اگر هنوز هم...
-
مدرن فکر میکنم؟؟؟
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1388 21:26
مدرن فکر میکنم در محاصره ی دیوار های بلند سنت و دیروز را دفن می کنم زیر آوار خود ِ فرو ریخته ام ......................................... پی نوشت: این چهار خط اگر چه در کمتر از یک دقیقه نوشته شد...اما چکیده اندیشیدن های بلند مدت گاه و بی گاه است... تصمیم نوشت: تصمیم جدی من ادامه حیات این وبلاگ هست....فکر میکنم برای...
-
ولی جنس سراب میشی...
دوشنبه 12 اسفندماه سال 1387 02:11
تموم زندگی خوابه تنت تو آغوش خاکه حریر عطر آغوشت هنوزم با نفسهامه دلم بدجوری دلتنگه دستم دستاتُ گم کرده ببین بی رحمی مرگُ به پایان تو میخنده بخواب بی وحشت فردا بخواب بی ترس بیداری لالا لالا لالا لا لا گل نرگس رویایی تو رو تو خواب می بینم به من لبخند میبخشی تنم تشنه به آغوشت تو از جنس سراب میشی تو رو تو خواب می بینم به...
-
چه سرنوشت شومی
شنبه 19 بهمنماه سال 1387 00:38
تو کتاب خونه ی بابام دنبال یه آیین نامه می گشتم....طبق معمول همیشه تا به خودم اومدم دیدم یک ساعتی هست که همون طور سر پا مشغول ورق زدن کتاب ها هستم و از هر کدوم چند صفحه ای ناخنک زدم....یه چند قدمی عقب رفتم و یه نگاه کلی انداختم به کتاب ها.....چه تشابه سلیقه ی عجیبی...انگار نود درصد کتاب ها با سلیقه ی من انتخاب شده...
-
آره بارون میومد....خوب یادمه
جمعه 24 آبانماه سال 1387 19:24
مردبی رویا زخمی دنیا محکوم به تکرار تکرار روزا *** دنبال خورشید رفت و نرسید به رویای روز خط شب کشید *** دره ی تردید قله ی باور سنگی که لغزید سقوط آخر *** جغد کور خندید از شاخه پرید چشم باز مرد دیگه نمیدید ................................................................................... یکم: تصمیم داشتم این ترانه را...
-
ترانه ی خاک گرفته
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1387 12:14
غریبه می شوی، گُلم رفیق سال و ماه من هم پرسه ی همیشه ی گریه ی گاه گاه من غریبه می شوی، عزیز شریک روزهای خیس دلیل بی قراری ام دلیل بغض خودنویس غریبه می شوی، عزیز در امتداد روزها برای من که مانده ام در حسرتت هنوز ها غریبه می شوی ،ولی نمی روی ز خاطرم ببین که مانده یاد تو در همه ی دقایقم...
-
این جا شمیران...سرزمین باغ های گم شده
جمعه 10 آبانماه سال 1387 15:46
وارد امام زاده صالح میشم.سر میچرخونم دنبال کفتر ها اما خبری نیست. هر چند که ابن چند سال اینجا شده پاتوق موسی کو تقی ها. خبری از چنار پیر هم نیست. قدم زنان از در پشتی امام زاده وارد تکیه بالا میشم نسیم خنک و نمناک صبح یه روز از آبان را روی پوست صورتم احساس میکنم. سرم رو بالا میگیرم و نگاهی به خرپای چوبی و قدیمی سقف...
-
ه س ت م
شنبه 4 آبانماه سال 1387 02:05
من هستم....هنوز...گیرم کمی آرام تر....اما....هنوز.....هستم....با تاکید ویژه روی سین....ه س ت م...
-
روز نوشت به سبک زنده به گور....یا زندگی در میان برج و دود و دلال
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1387 00:34
برو که عادت می کنم/به شاعر رها شده/به سایه و به ابر و مه/به من بی رویا شده پنج شنبه صبح زود....جاده....خواب و بیدار رانندگی می کنم....دعا می کنم صندوق صدقاتی که مادرم توش پول میندازه کار بکنه.....بوق ماشین بغلی چرتم رو پاره می کنه....گویا کمی انحراف به چپ د اشتم....دیگه به صندوق صدقات فکر نمیکنم چون اگر هم کار میکرد...
-
خبر مثل همیشه کوتاه بود
جمعه 28 تیرماه سال 1387 14:16
در سکوت و بی خبری رسانه ها در این چند روز تعطیلی این خبر بر سرم آوار شد: به گزارش خبرگزاری فارس، خسرو شکیبایی ساعت 9 صبح امروز جمعه، 28 تیر در سن 64سالگی بر اثر ایست قلبی در بیمارستان پارسیان تهران از دنیا رفت. .... خسرو شکیبایی را نه مثل همه به خاطر هامون که بیشتر به خاطر خانه سبز دوست داشتم....با آن حرکات بی پایان...
-
خسته ام
پنجشنبه 30 خردادماه سال 1387 00:47
از ترانه های زخمی تا سکوت عشق خستم از بلند آشنایی تا سقوط عشق خستم خسته ام از واژه ی عشق ُ جمله ی دوستت دارم خسته ام از بی همزبان مردن در این شهر پر از آدم خسته ام از دیوارهای این شهر خاطره خواندن خسته از این سال های بی خاطره ماندن خسته از تردید و باور خسته از سنگ و بلور خسته ام از زیر پای سایه ها مردن خسته ام از تیغ...
-
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر....
پنجشنبه 16 خردادماه سال 1387 02:50
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش (شمس تبریزی؟) سهراب در نامه ای به احمد رضا احمدی در شرح روزگارش در نیو یورک می نویسد:((شعر ننوشته ام، خواهم نوشت.))... به قول عمران صلاحی: ((حالا شده حکایت ما))......شعر ننوشته ام،خواهم نوشت... یکم: از شعر نوشتن یا نقاشی کشیدن یا هر کار هنری که فکرش را...
-
روایتی بی پرده از پشت پنجره
پنجشنبه 2 خردادماه سال 1387 23:37
چند تا از پست های قبلی را پاک خواهم کرد. کار ضعیف را باید نابود کرد. حقیقت این هست که میشد کارهای خوبی باشند....اما نشدند.... چون.... نیک می دانم مدتیست که هر روز بدتر از دیروز می نویسم....واژه ها و ترکیب های نخ نما٬ مفاهیم سطحی٬ انتخاب نادرست لحن و قالب٬ تهی شدن شعر ها از احساس و حتی اعتراض٬ وزن و قافیه هم که از اول...
-
این شعر نیست،جنون زیر هم نوشتن کلمات است
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1387 22:52
این شعر نه وزن دارد نه قافیه نه اصلاً شعریت بابا چاهی گفته: ما سه هزار نفر هستیم که شعر می نویسیم و خودمان هم می خوانیم من یک نفر هستم که می نویسم اما خودم هم نمی خوانم کمی هم غبطه می خورم به حال علو حداقل این قدر حوصله داشت که چند صفحه نامه به نشانی ری را بفرستد....
-
قافیه بند است به پای شعر
چهارشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1387 00:38
به من بگویید اهالی قبیله ی کلمه چگونه واژه به واژه بند بندتان رها خواهد شد زمانی که شعرتان را وزن و قافیه به بند کشیده است؟ ...................................... پ.ن: همیشه آگهی های کارگاه شعر دانشگاه رو ندیده می گرفتم.....حالا هم پشیمونم و هم نیستم..... دلم می خواد یه زمینه سفید داشته باشم با چند تا رنگ...
-
قهرمان ها همه مردند....نه کشتمشان
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 00:37
بت ها, یک به یک شکستند. نه امروز, نه از ضربه ی پتک, که از دروغین بودنشان, که در روز نخست
-
یکم و دوم و پی نوشت
جمعه 16 فروردینماه سال 1387 17:59
یکم: من پس از یک رشته دل بستن های پوچ من پس از یک سلسله رسوا شدن می روم در قعر گورم تا ابد بر خود و بر عشق و تو نفرین کنم دوم: چشمان تو معجزه کردن را بلدند هنوز قلب من اما دیگر به چشمانت ایمان ندارد ......................................................... پ.ن: قاطی ام .......مثل این فیلم های بزن بزن چینی و ژاپنی که...
-
موضوع انشاء: بهار
چهارشنبه 7 فروردینماه سال 1387 01:50
پیش نوشت: چند برگ پاره از دفتر انشاء سال دوم راهنمایی ام رو عیدی گرفتم.....عزیزی ده سال کاغذ ها رو نگاه داشته بود....و امروز کاغذ ها رو بهم عیدی داد...... گفتم:پس چرا چند برگ پاره؟ ....دفتر کجاست؟..... گفت: همان موقع دفتر را پاره کرده بودی..... (شاگرد مدرسه ای را تصور کنید دفتر انشاء به دست.. کنار میز معلم... پشت به...
-
بهاریه
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 02:46
آن اشاره به دور است دور ِ خوب این اشاره به نزدیک این غروب بوی عیدی...بوی توپ......... چشم به هم بگذاری امسال هم گذشته ....گذشته و من چه دیر فهمیدم که انسان یعنی عجالتاً. من فقط هستم...همین...بی رویا ،بی لبخند.... گاهی فکر می کنم زندگی هم چیز خوبیست به شرطی که اهلش باشی....یک روز بعد از ظهر در حال قدم زدن و نگاه کردن...
-
روزگار من و تو
چهارشنبه 28 آذرماه سال 1386 00:19
روزگار بی ترانه شب خالی از ستاره وقتی خورشید یخ ببنده برق تیزی میشه چاره روزگار بی مروت ته این کوچه ی بن بست خط آخر رو نوشتش ختم قصه ی رفاقت روزگار کر و کور برده ها کرور کرور توی عصر کابل نور همه تن دادیم به زور روزگار من و تو روزگار خط خطی روزگار بی شرف روزگار لعنتی .......................... پ.ن: آخرش تبدیل به بد و...
-
اگه یادم هم نمونده
پنجشنبه 8 آذرماه سال 1386 16:57
پیش نوشت: (یک آشنا) زیر این پست نوشته بود: چقدر تلخی؛خیلی وقت بود سر نزده بودم؛ وقتی مییام اینجا لحظه هام مثل اون وقتا تلخ و جهنمیه؛ حتی یادتم دیگه از اینجا رفته. اگه یادم هم نمونده ، توی اون حوالی بانو اگه اون قلب نجیبت ، منُ گم کرد تو هیاهو اگه وقتی نیستم اونجا ، قصه چیزی کم نداره اگه اون ترانه ی دور ، منُ یادت...
-
مرثیه ای برای خودمان
شنبه 26 آبانماه سال 1386 17:50
مسافر آبان غمگین هشتاد وشش* لحظه ی عزیمتت که ناگزیر شد** این شهر شاعر کش پر شد از کابوس من و مرثیه سرایی متشاعرانی که نام را از میراث تو وام می خواستند. *:برگرفته ازعنوان کتابی از سید علی صالحی((مسافر غمگین پاییز پنجاه و هشت)) **:قیصر امین پور
-
هی...بی ستاره مرد
پنجشنبه 24 آبانماه سال 1386 18:48
یه مرد بی ستاره وُ یه آسمون لعنتی یه آسمون ستاره وُ یه مرد تلخٍِِِِِِِِ بی نصیب هیشکی یه آشنا نبود ، وقتی تو شب گم می شدم تو وهم این رفاقتا ، تنهایی رو بلد شدم تو دفتر سیاه عشق ، مشق جنونُ رج زدم قصه رسید به فصل خون ، زندگیُ ورق زدم یه مرد بی ستاره وُ یه آسمون لعنتی یه آسمون ستاره وُ یه مرد تلخٍِِِِِِِِ بی نصیب
-
عاشقانه هایی در زمستان (۱)
دوشنبه 21 آبانماه سال 1386 19:15
اعتراف می کنم!!! گویا حق به جانب غرور شما بود. گستاخی رویای مرا ببخشید. اصلاً ، این روزگار حقیقی تر از اندوه را چه به رویا؟ ها؟؟!!!
-
کلاغه به خونه اش نرسید
جمعه 18 آبانماه سال 1386 17:17
وقتی که دستم به عاشقانه نوشتن نرود یعنی قصه ی ما به سر رسیده هر چند که این کلاغ بی بازگشت به خانه اش نرسیده باشد ......................... پ.ن: صادق می نویسد:((آدم یا حرف دارد یا ندارد...اگر حرف داشت باید بهترین شکلی که با حرفش جور میشود را انتخاب کند))......برای من مهم نیست که اسم این نوشته ها شعر باشد یا نثر...
-
با نگاهی به (چکامه ی چپق)
شنبه 28 مهرماه سال 1386 06:18
بیزارم از بن لادن بوش ، صدام بیزارم از هر چه جنگ به سیریا لئون ، بوسنی لبنان قلم می شوم به دست شاعر می خراشم سینه ی کاغذ را به رویاهایم ، هراس هایم ، عشق هایم به یاد می آورم کودکان گرسنه را به اتیوپی و مادری مبتلا به ایدز را در شاخ آفریقا که کودک نازاده اش مرگ را انتظار می کشد بیزارم از هر چه (ایسم) که انسان را به...
-
باور نکنید...لطفا
شنبه 21 مهرماه سال 1386 14:20
منُ تدفین پی در پی/منُ این مرگ مادر زاد/در این بن بست آدم کش/ترانه از نفس افتاد!!!! ترانه هام رو خط بزن ، من یکی تسلیمم رفیق به من نگو دوباره از ، پشت سکوت داد می کشیم به من نگو به عشق روز ، میشه گذشت از دل شب نگو هنوز میشه دلُ ، به رویاهای آبی بست من می خوام هم صدا بشم ، با اجتماع کر و لال به من چه که پروانه رو ،...