-
رویای خیس
شنبه 11 فروردینماه سال 1386 14:40
من و دلتنگی دستات من و این رویای خیس نگو عشق نیمه کاره که دلت دیگه با من نیست نگو که تقدیر عاشق نرسیدن و زواله سهم من از تو و عشقت فقط و فقط یه خوابه اگر از عاشقی گفتم تو شبای سرد دوری واسه این بود که بدونی دل من میخواست عزیزم تا ابد پیشم بمونی سهند ۸۵/۱/۱۱- ساعت ۲:۳۷
-
حیف
جمعه 10 فروردینماه سال 1386 02:57
حیف از اون ترانه ها که زیر پاهای تو له شد حیف از اشک عاشق من که به پای تو هدر شد حیف از این یاد شبونه بی دلیل و بی بهونه توی سرمای دل من بازی برگ و خزونه حیف از اون دستای تب دار چشمای همیشه بیدار حسرت یه لحظه دیدار بوسه های گاه و بی گاه حیف از این همه صداقت جون دادن پای رفاقت واسه اونی که نفهمید فرق عشق و با یه عادت...
-
حسرتی پشت گلایه
شنبه 26 اسفندماه سال 1385 15:10
یه رور میای یه روز میای تا به شبام رنگ ستاره بزنی از این زمین رو سیاه تا آسمون پل بزنی یه روز میای تا که نگم دنیا دیگه نیست جای ما یه مشتی دون و یک قفس بسه واسه پرنده ها زنگ صدات برای من ترنم تراته هاست رنگ چشای قهوه ایت اول عاشقانه هاست این رو بدون عاشق تو فقط منم منم منم تو شهر بی ستاره ها در به در نگات منم میون این...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 اسفندماه سال 1385 12:36
زندگی رو جا گذاشتم روی شن ها لب دریا تنم رو دادم به دست ضربه های سخت موجا تا دیگه یادم نیادش اون روزای بی نوازش روزایی که می شکستم توی غربت نگاهش دلم اما خیلی وقت بود توی سینه مرده بودش تو همون روزا که عشق هم من رو از یاد برده بودش با خودم میگفتم ای کاش تو نگاهش عکس من بود توی این شبهای وحشت بین دستاش دست من بود تو...
-
چهار شنبه سوری
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1385 22:49
آتیش بیفته تو دل هر چی پلید و باطله گرگر خنده سر بده غم دلا رو پر بده
-
کرمها
سهشنبه 15 اسفندماه سال 1385 23:52
این رخم کهنه دوباره سر باز کرد کرمها کرمهای تنهایی که از خوردن روحم فارغ شدند به سراغ گوشت و پوستم آمدند و تو نشنیدی آوای مرا که در باد گم میشد فردا بر فراز این ویرانه ها کدامین تکه از حقیقت را خواهی جست؟ سهند در اوار تنهایی های خانه ام ساعت ۱۰ - ۱۵/۱۲/۸۵...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 بهمنماه سال 1385 00:55
به تقویم های کهنه سفر میکنم یادت را میجویم در صفحات تاریک ذهنم تارها را کنار میزنم غبار روزگار را میزدایم از روی خاطرات کهنه سرفه ام میگیرد شمعی می افروزم در نهان خانه ی یادم نور مرده ی شمع روی دیوارهای تار بسته تصویری آشنا از دیروز دور سال سال هزار و سیصد و عشق بود(۱) و روز روز بی خبری تو به روشنایی روز و من به...
-
یادها
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1385 16:07
من... گم.... گیج.... تلخ.... نقشی از یادهای دیروز بی صدا از جلوی پنجره چشمانم میگذرد یادهای رنگارنگ دیروز یادهای خاکستری امروز سهند ۸۵/۱۱/۲۲ ساعت ۴:۰۰ صبح
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1385 02:46
گاو ما ما مى کرد گوسفند بع بع مى کرد سگ واق واق مى کرد و همه با هم فریاد مى زدند حسنک کجایى شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت هاى زیادى است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تى شرت هاى تنگ به تن می کند.او هر روز صبح به جاى غذا دادن به حیوانات جلوى آینه به موهاى خود ژل مى زند. موهاى...
-
به امید بازگردیم
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1385 02:23
چرا نا امیدان سعی می کنند نا امیدیشان را لجوجانه تبلیغ کنتد؟ چرا سر خوردگان مایلند سرخوردگی را یک اصل ازلی-ابدی قلمداد کنند؟ چرا پوچ گرایان برای اثبات پوچ بودن جهان تلاش میکنند؟ آیا همین که روشن فکران بخواهند بیماریشان به تن و روح دیگران سرایت کند دلیل بر رذالت بیش از حد انان نیست؟ من هرگز نمیگویم در هیچ لحظه ای از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1385 02:13
-
دوستی
دوشنبه 27 آذرماه سال 1385 20:14
دوستی نیز گلی است ؛ مثل نیلوفر و ناز ، ساقه ترد ظریفی دارد . بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد جان این ساقه نازک را - دانسته - بیازارد !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 آذرماه سال 1385 21:00
لحظه ای که انسان ستم را به آسانی تحمل کند شرم آورترین دوره حیاتش آغاز می شود. حرفی ندارم......................................
-
پاسخ
شنبه 11 آذرماه سال 1385 23:36
چه می کنی ؟ چه می کنی ؟ درین پلید دخمه ها سیاهها ، کبودها بخارها و دودها ؟ ببین چه تیشه میزنی به ریشه ی جوانیت به عمر و زندگانیت به هستیت ، جوانیت تبه شدی و مردنی به گورکن سپردنی چه می کنی ؟ چه می کنی ؟ چه می کنم ؟ بیا ببین که چون یلان تهمتن چه سان نبرد می کنم اجاق این شراره را که سوزد و گدازدم چو آتش وجود خود خموش و...
-
نامه هایی در باد
دوشنبه 19 دیماه سال 1384 00:07
به رسم تمام نامه ها سلام خوابم می آید اما باید به اندازه ی گریه کوتاهی هم شده به تو بیاندیشم. شاید نگاه گرم تو لابلای اینهمه رویا , یادر خیال این همه خمیازه گم شده باشد. چه کنم؟ باید بیا بمت به این گریه های گاه به گاه بالش و بستر , خو کرده ام دیگر! بی خبر نیستم گلم! میدانم که دیگراز آن یادگارهای رنگ و رو رفته خبری...
-
به سوز ساز تنهایی
جمعه 9 بهمنماه سال 1383 02:41
به رسم مرغ دریایی پر از پر تماشایی به سوز ساز تنهایی در این سیلاب زیبایی برقص... به پیچ وتاب یک پیچک به شکل آخرین میخک به یاد شمعی در رگبار دو سایه درهم بر دیوار (شهیار قنبری)
-
عنوان نداره
شنبه 21 آذرماه سال 1383 01:50
خیلی وقته اینجا به روز نشده....خیلی وقته..... خستمه..........خوابم نمیبره.......... عزیزم هم الان خوابه...........خوابای رنگی میبینه.....آبی.....قرمز....نارنجی............ وقتی که دور میشم از تو ای هوای مهربونی غم رو تو چشات میبینم ولی ای کاش که بدونی من گم شده من پاک با همه سر گشتگی هام تو رو از همیشه بیشتر بیشتر از...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 مردادماه سال 1383 19:50
....دادگاه نظامی بیش از هرچیز به بازار مکاره شباهت داشت که همه فروشندگان آن با عربده جویی و هوچیگری و دلال بازی یک کالا را عرضه می کردند : تبلیغات و هدف این تبلیغات بازاری فقط یک نفر بود : شاه ساواک برای رونق بازار مکاره عروسکی خود متهمان را بکار گرفت . اکثر متهمان مانند عروسکهای کوکی یکی پس از دیگری روی صحنه آمدند و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 خردادماه سال 1383 11:28
زیبا تابستان چشمانت همیشگی ست پلکهایت را نبند سردم میشود اشتباه من را نکنی. من تمام عاشقانه ها را جدی گرفتم. بگذار فکر کنم مغروری تا شکستنی فرشته کوچولوی من. راستی نارنجی خیلی بهت میاد شاعری که هیچ وقت شعر نگفت س ه ن د
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 اردیبهشتماه سال 1383 19:11
وقتی عصر جمعه باشه...وقتی تنها باشی....وقتی فردا ۲ تا امتحان حیاتی داشته باشی......وقتی حتی یک کلمه درس نخونده باشی.....وقتی از صبح منتظر یک تلفن باشی....وقتی هیچکس رو برای صحیت کردن نداشته باشی.....وقتی اونی که باید باشه نباشه.......تا تو ساعتها تو عمق اون چشمهای قهوه ای خیره بشی......اون وقت باید دنبال یک بهونه...
-
ابرهای همه عالم شب و روز در دلم میگریند....
جمعه 14 فروردینماه سال 1383 01:26
امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خواب است وغرغ در این اندیشه که ای کاش از شاخه سر سبز حیات گل اندوه مرا میچیدی.تو میدانی که از زندگی چه میخواهم . کاش....ای کاش با همین سکوت در میان بازوانم خاک میشدی... امشب من آزازدم .....آزاد... و چه تاریک است این تنهایی........... بی شک هر شکستی قصه ای دارد..... من مرگ...
-
لعنت به من............
پنجشنبه 28 اسفندماه سال 1382 23:41
...و من لعنتی اصلا در هیچ خاطره ای نبوده و نیستم که بخواهم از خاطره ها بروم.....چون نه دوستت دارم گفته ام و نه شنیده ام..... زیر باران هم تنها میرم ...اون هم بدون چتر.....و ترجیح میدهم کلاه کاپشنم رو بکشم روی سرم ... سرم رو پایین بندازم و چشمم را ببندم و از میان جمعیت چتر به دست و دست به دست و گل به دست فرار...
-
امشب شب ویرونی کوه بزرگ درده
چهارشنبه 20 اسفندماه سال 1382 00:27
سرم گیج میره احساس رخوت میکنم خودم رو به زور روی صندلی نگه داشتم صدای ستار میپیچه تو مخم تک تک تارهای عصبی بدنم رو نوازش میکنه همه خاطراتم زنده میشن: میسوزم و میسوزم با زخم تو میسازم با هر غزل چشمت من قافیه می بازم پلکهام داغ میشن و گونه هام خیس احساس میکنم کسی رو کم دارم حس میکنم چیزی رو گم کردم یه ته استکان از اون...
-
و خداوند هر دعائی را می پذیرد....
جمعه 1 اسفندماه سال 1382 14:10
یک مرد هر آنچه را که میتواند به قرباتگاه عشق میبرد آنچه فدا کردنی است.فدا می کند آنچه شکستنی است. می شکند اما هرگز به منزلگاه دوست داشتن به گدائی نمی رود. نادر ابراهیمی ................................................................................ ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم بریدیم دل نیست...
-
من ظاهر نیستی و هستی دانم
جمعه 24 بهمنماه سال 1382 15:09
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت رفتی و فراموش شدی از دل دنیا چون ناله مرغی کز یاد قفسی رفت ه.ا.سایه ......................................................................... هرکس قلم دارد بگذارند لای کفنش ولیکن چیز دیگری بنویسد. صادق هدایت...
-
هزار پرنده مثل تو عاشق
دوشنبه 20 بهمنماه سال 1382 18:30
هزار پرنده مثل تو عاشق گذشتن از شب به نیت روز بیاد اون پرنده ی خسته از شب که یه شب بی خبر پر کشید ........................................................ اینجا به جز درد و دروغ هم خانه ای با ما نبود در غربت من مثل من هرگز کسی تنها نبود این چند خط هم تقدیم به غریبیهای خودم...
-
همه از مرگ میترسند....
یکشنبه 12 بهمنماه سال 1382 17:43
هزار جور فکر شگفت انگیز در فکرم میگردد و می چرخد همه ی آنها را میبنم اما برای نوشتن کوچکترین احساسات یا کوچکترین خیال گذرنده ای باید سرتاسر زندگی خود را شرح دهم و ان ممکن نیست این اندیشه ها این احساست نتیجه ی یک دوره زندگانی من است نتیجه طرز زندگی و افکار موروثی و انچه دیده شنیده خوانده حس کرده یا سنجیده ام و همه ی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 آذرماه سال 1382 15:02
زنده به گور تجربه ی جدید وبلاگ نویسی من هست وبلاگ قبلی رو که به اسم nothing else matters و با آدرس آدرس http ://shabshekann.persianblog.com بود رو گذاشتم تو صندوقچه ی عزیز خاطراتم توی این وبلاگ هم قصد دارم از: زندگی ...عشق...مرگ...زمین...هوا...اب ....آینه..جاده.........و هزار و یک چیز مربوط و نا مربوط دیگه بنویسم مردی...