زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

یلدا نوشت

آدمی زادگان این حوالی

نمی دانند

من
چگونه از لرزش این دست و دل خراب

هزاران بار ویران تر از ویرانه های شهر بم شدم

نمی دانند

من
همنشین صریح ترین واژه ها هستم
مثلا

داس ، دست ، دوست


زندگی برای من ساده است

اتفاق هایی که نمی افتند

روزهایی که می گذرند

پاییزهایی که می مانند
................................................................................
30 آذر 92 - دربند