زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

مرثیه ای برای خودمان

مسافر آبان غمگین هشتاد وشش*

لحظه ی عزیمتت که ناگزیر شد**

این شهر شاعر کش

پر شد از کابوس من و

مرثیه سرایی متشاعرانی

که نام را

از میراث تو وام می خواستند.       

         

*:برگرفته ازعنوان کتابی از سید علی صالحی((مسافر غمگین پاییز پنجاه و هشت))

**:قیصر امین پور

هی...بی ستاره مرد

یه مرد بی ستاره وُ یه آسمون لعنتی

یه آسمون ستاره وُ یه مرد تلخٍِِِِِِِِ بی نصیب

هیشکی یه آشنا نبود ،وقتی تو شب گم می شدم

تو وهم این رفاقتا، تنهایی رو بلد شدم

تو دفتر سیاه عشق، مشق جنونُ رج زدم

قصه رسید به فصل خون، زندگیُ ورق زدم

یه مرد بی ستاره وُ یه آسمون لعنتی

یه آسمون ستاره وُ یه مرد تلخٍِِِِِِِِ بی نصیب

عاشقانه هایی در زمستان (۱)

اعتراف می کنم!!!

گویا حق به جانب غرور شما بود.

گستاخی رویای مرا ببخشید.

 

اصلاً  ،این روزگار حقیقی تر از اندوه را

چه به رویا؟

ها؟؟!!!

کلاغه به خونه اش نرسید

وقتی که  دستم به عاشقانه نوشتن نرود

یعنی قصه ی ما به سر رسیده

هر چند که این کلاغ بی بازگشت

به خانه اش نرسیده باشد

.........................

پ.ن: صادق می نویسد:((آدم یا حرف دارد یا ندارد...اگر حرف داشت باید بهترین شکلی که با حرفش جور میشود را انتخاب کند))......برای من مهم نیست که اسم این نوشته ها شعر باشد یا نثر یا...... به قول دوستی همین که حرفهایت را زیر هم بنویسی می شود شعر....آری...شاعر بودن و شعر نوشتن سخت ساده است.....سخت اما شاعرانه زندگی کردن است...... چه بسا شاعرانی که تنها وقت  سرودن شاعر هستند و بعد-به قول فروغ-میشود یک آدمٍ حریصٍ شکمویٍ ظالمٍ تنگ فکرِِِ ٍ بدبخت!!!!!......