زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

تمام خوشبختی

چادر نماز گل گلی تو 

فرفری های موهایت 

 نمازت در شبستان امام زاده صالح  

و نگاه ناتمامت روبروی در مسجد دزاشیب

برای من تمام خوشبختی بود 

.  

تمام این سالهای دور و دیر

گریز از تو توهمی بود

چرا که تو دیگر خود من بودی 

بانوی انتظار

............................................................ 

پ.ن:احتمالا تمام این سالهایی که خودم را عذاب داده ام.....مشغول طی کردن محیط دایره ای بودم با قطری به طول غرورم....دایره ای که ایکاش نقطه ای بود

سرکوب می کنم من ُ 

میون خشم و حادثه 

شک می کنم به نفرتم 

وقتی آتیش گر می کشه 

 

دست توی جیبم میکنم 

دستام که دستات ُ می خوان 

پر از خطوط مبهمه 

دیوار کهنه ی زمان 

 

در گیر و دار بودنم 

همیشه درگیر منم 

 دچار یک تضاد گنگ

میون من با خودمم  

 

سرکوب می کنم من ُ 

میون خشم و حادثه 

شک می کنم به نفرتم 

وقتی آتیش گر می کشه 

 ................................................................. 

پ.ن: و از این حسرت دور / تا ابد ریز و درشت / مشق شب خواهی داشت

 

توضیح نوشت:شاید فکر کنید این بد ترین نوشته ی این وبلاگ هست...