زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

این جا شمیران...سرزمین باغ های گم شده

 وارد امام زاده صالح میشم.سر میچرخونم دنبال کفتر ها اما خبری نیست. هر چند که ابن چند سال اینجا شده پاتوق موسی کو تقی ها. خبری از چنار پیر هم نیست.

 قدم زنان از در  پشتی امام زاده  وارد تکیه بالا میشم نسیم خنک و نمناک صبح یه روز از آبان را روی پوست صورتم احساس میکنم. سرم رو بالا میگیرم و نگاهی به خرپای چوبی و قدیمی سقف تکیه میکنم. احساسم درست مثل حس یه سرخپوست شکست خوردس که سفید پوست ها توی سرزمین خفتگانش دیزنی لند ساخته باشند...راه می افتم از چند تا کوچه ی پیچ در پیچ رد میشم.روی دیوار بعضی خانه ها تابلویی نصب شده با این مضمون:(( این ملک جهت توسعه آستان مقدس اما زاده صالح(ع) خریداری شده است)). سرسختی بعضی دیگر که هنوز به طول و عرض این تابلو تن در ندادند حس تحسینم رو بر می انگیزه. مسیر رو به سمت بازار کج میکنم که هنوز مثل خودش مونده.بوی عطاری و ترشی فروشی رو از برم. راهم رو ادامه میدم تا میرسم به کوچه ذغالی ها.روبروی خانه پدری پدرم می ایستم. اما به جای درب چوبی و کلون چند تا پله با سنگ گرانیت میبینم و در خودکار یک پاساژ. اون دست خیابان شهرداری بستنی  اکبر مشتی و سینما آستارا پرچم شمرون قدیم را بالا نگه داشتن. از جلوی شهرداری رد میشم پدر بزرگم میگه یه زمانی اینجا کافه جهان بود و تعریف میکنه از عرق خوری های شب جمعه به همراه نیما. بعد میرسم به دزاشیب و خونه ی قدیمی نیما یوشیج .تو نیاوران بر میخورم به یک برج بلند به اسم برج باغ دو قلو  ولی دیگه نشونی از باغ دوقلو وجود نداره. بعد هم از نخجوان میان بر میزنم به دربند که هنوز هم دربند است اما در بند ساختمان های بلند مرتبه نه درختان.......دست آخر هم لعنت میفرستم به روح کریستف کلمب ...و از کوچه های فرعی خودم را به خانه میرسانم

نظرات 8 + ارسال نظر
mona جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 04:10 ب.ظ

kheili bahal bod, man khodamo kamelan onjahaei ke rafti mididam, akharesham akharesh bod :)

مهدی جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 04:11 ب.ظ http://zendegisagi.com

سلام

خوبی ؟؟؟؟

ما دوباره وارد دنیای وبلاگ شدیم [نیشخند]

الهام شنبه 11 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:44 ق.ظ http://eli-jikjik.blogfa.com

چندان با حرف شما موافق نیستم جناب میت مذکور ...
: دی

شلم شوربا یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:09 ق.ظ http://NIMARASI.BLOGFA.COM

آخر کاری چیکار به کریم پوست کلفت داشتی.بدون بد و بیراه به اون میرفتی خونه دیگه.

نیما یوشیج هم میخورد مگه؟

تخمی 2 دوشنبه 13 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 08:20 ب.ظ http://www.tokhmi2.blogfa.com

دلگیر است این شهر و همه ی شهر ها
هر از گاهی سر به بیابان و دارو درخت و باغ های انگور میگزارم .
حست قابل حس و احترام است
رفیق .
ممنون .

معاصر چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:00 ق.ظ http://www.jadekhial.blogfa.com

سلام بر رفیق قدیمی ام
خوبی برادر؟
چه حسادتی میکنم به این گردش چند ساعته ات
بمان! با تاکید فراوان بر ب...م...ا...ن!

چه خوبه که اینجا رو هنوز یادته...

نازنین گل یخ چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:47 ق.ظ http://nazanin55.blogfa.com

سلام مرد بزرگ!
خوبی؟
چه عجب..گمونم امروز آفتاب از جای دیگه ای طلوع کرده!!
میگم پیاده روی طولانی داشتی...من هر وقت از محله های پرخاطره میگذرم....حال بدی بهم دست میده..حس اینکه ای کاش این خونه همون جوری میموند تا هر وقت دلم تنگ شد برم گوشه گوشه خونه و حیاط...پستو بشینم شاید روح عزیز سفر کرده هم اونجا حاضر بشه و کمی دلتنگیام کم بشه...!!!!
هوای پاییز با همه علاقه ای که بهش دارم دل منو تنگ میکنه.
میگم این مشکل ما با امریکا باعث شد که باعث و بانی اکتشافش هم فیضی ببره؟؟:ی
راستی از کامنت مهربونت هم ممنونم.خوشحالم که حس به این قشنگی داری. نمیدونم اما منم کم میشه با کسی ارتباط عاطفی خوبی داشته باشم مگه فکر کنم که کسی هست که با بقیه فرق داشته باشه.

کوروموزوم نا معلوم چهارشنبه 15 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 03:16 ب.ظ http://xxxy.blogsky.com

سلام
خونه ی مامان بزرگ بابای منم شمرون بوده ولی خوب فقط به عمر بچگی های بابام قد داده.
یاد کتاب عادت میکنیم افتادم که اون ساختمونای قدیمیو به گربه های خیس و مریض تشبیه کرده و برجارو یادم نیست به چی؟
وبلاگ ها سلول انفرادی....
منظورت اینه که هر کی هر جور دلش میخواد باشه؟و وانمود کنه؟

اااااا پس شما هم به شغل محترم فعلگی مشغول هستین!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد