زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

چه سرنوشت شومی

تو کتاب خونه ی بابام دنبال یه آیین نامه می گشتم....طبق معمول همیشه تا به خودم اومدم دیدم یک ساعتی هست که همون طور سر پا مشغول ورق زدن کتاب ها هستم و از هر کدوم چند صفحه ای ناخنک زدم....یه چند قدمی عقب رفتم و یه نگاه کلی انداختم به کتاب ها.....چه تشابه سلیقه ی عجیبی...انگار نود درصد کتاب ها با سلیقه ی من انتخاب شده بود..انگار به کتاب خونه ی خودم نگاه می کردم...چه سرنوشت شومی.....