چه شکوه اندوهباری،
.....
از همه چیزشان میگذرند
با آن که می دانند
به هیچ خواهند رسید
آزادی جویان وطن من
* **
چه شکوه اندوهباری.
...........................................................
پ.ن:میدانم که به این نوشته اعتراض خواهید داشت....اما به هر حال لحظاتی هست که زمین ...زمان ...تاریخ...میله ها....دردناکی بدن...زخم های ناسور جان.....آدمی را به یقینی سیاه میرساند....
پ.ن:ادم ها هر چه قدر هم که بدبخت باشند...باز هم چیزی برای باختن دارند.
کاش ما هم می توانستیم...
می تونم لینکتون کنم؟
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد ,
نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد ,
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
که او یکریز و پی در پی
دم گرم خوشش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند در من
سکوت مرگبارم را ....
درود بر تو کاملا موافقم بدرود
درووووووووووووووووووووووووود و هزار الله اکبر از کمالات
من بی معرفت و عفو بفرمایید
اومدم بگم من برگشتم
اگه بازم دوست پس منو منتطر نزار
درکت میکنم ....
گاهی مهم نیست کجاییم یا چه می کنیم... حتی زمانی که در کنار عزیزانمان هم هستیم می شود دنییا ناگهان برایمان رنگ ببازد و همه چیز را آنچنان پوچ ببینیم که واژه ی ؛ یقین سیاه: تو تنها تفسیر آن است
همیشه چیزی برای از دست دادن هست دوست خوبم سلام دوست خوبم مطالبتون زیبا بود موفق باشید به من هم سری بزنید