زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

شب بارونی تهرون

                                  هفدهم تیر ماه شب تهران بارانی بود...اتاق من هم

شعر دلتنگی دستات ، روی لب های ترانه

شب بارونی تهرون ، باز تو رو یادم میاره

 

من همه خاطره ها رو ، پرسه میزنم به یادت

هق هق ِ بی وقفه ی من ، شونه هاتُ کم میاره

 

زیر رگبار بهاری ، دست تو چتر دلم بود

سقفی از جنس ترانه ، بهترین رویای من بود

 

هر نگاه ساده ی تو ، سطر آغاز ترانه

نیستیُ صد تا ترانه ، مونده در من نیمه کاره

 

حس دستات زیر بارون ، روی خط های خیابون

کشف داغُ خیس ِ لب هات ،  کشف تو ترانه بانو

 

صدای شر شر ناودون ، توی گوش های خیابون

حدس یک رنگین کمون از ، پس ِ  پشتِ گریه هامون

 

شب بارونی تهرون ، پرسه های نیمه کاره 

بغض خیسم مثل بارون ، رو تن این شب می باره

غزل گریه

اکنون این جا

بی تو و بی ما

دلم برای از تو نوشتن تنگ است

دلم برای عشق تنگ است

 

بریدن گلوی یاس پیر

گناه دستان هر که بود

دستان من اما محکوم شد

به خشکیدن خواهش سبزش

 

سیل اشک خاطرات را با خود نمی برد

یادها با باد همسفر نمیشوند

هیچ نرده ای شاخه ی پیچک را تا خورشید نخواهد برد

هیچ دستی به اندازه ی دستان من نشد

هیچ قلبی به سرخی قلب من نبود

هیچ نبضی به ضرب آهنگ نفسهای من نمی تپید

به گاه زمزمه ی ترانه های غربت

هیچ کس هم دهان من نبود

هیچ کس هم بغض من نبود

 در میان پرسه های خیس

 

اکنون این جا

بی تو  و  بی ما

دنباله ی بادبادک خوش باوری هایم

برای گره زدن باورهای دیروز به آرزو های هنوز

به اندازه ی تمام شب های مستی

که بی تو مرا انتظار میکشند

به بلندی ی هزار و یک شب یلدا

کوتاه می آید

..........................

پ.ن:شبی تا صبح در خانه ی دوستی زخم خورده این نوشته را بر آهنگ هق هق بی وقفه اش نوشتم.......

پ.ن:این نوشته به سبک غزل گریه های شهیار قنبری نوشته شده...و چهار خط ابتدایی از دفتر اول  گزینه ی درخت بی زمین سر آغاز این نوشته شد.....