از ترانه های زخمی
تا سکوت عشق
خستم
از بلند آشنایی
تا سقوط عشق
خستم
خسته ام از واژه ی عشق ُ
جمله ی دوستت دارم
خسته ام از بی همزبان مردن
در این شهر پر از آدم
خسته ام از دیوارهای این شهر خاطره خواندن
خسته از این سال های بی خاطره ماندن
خسته از تردید و باور
خسته از سنگ و بلور
خسته ام از زیر پای سایه ها مردن
خسته ام از تیغ نور
************************
پ.ن: وقتی می نوشتمش فکر می کردم شاهکاره.....هنوز هم فکر نمی کنم یه ترانه معمولیه....باید بیشتر روش کار کنم...البته این ترانه هم زمان با یک آهنگ نوشته شد...
اگر فکر میکنید این ترانه ناله های نا امیدانه ی عاشقانه است ....دوباره بخوانیدش....
خسته ام از سال های بی خاطره ماندن...
خسته ام...
.........................................
توجه کردی داره یادمون می ره خاطراتمون رو به خاطر بسپاریم...
یه عالمه آدم بی خاطره داریم توی شهر راه می ریم...
آدمای بی خاطره ی بی لبخند...
ببخشید انگار زیادی فضولی کردم فقط دوستام برام مهمن همین
کامنتت هم باز ببخشید که اونجا نبود فعلا کامنت هارو تایید نمیکنم یعنی به نظرم یا باید کامنت همه نشون داده شه یا نشه چون این عدالته واسه ی همین فعلا ترجیح میدم فقط خودم بخونم.
اونجا که گفتم از گریز لحظه ی ما میترسم گفته بودی که بترس چون اتفاق میفته منظورم اونجا بود.
دلیلی نداره که توضیح بدی اگه میگی که جمع و جوری من خیالم راحته + اینکه از خود سانسوری تو وبلاگ متنفرم و به نظرم ادم باید راحت باشه برای همین دیگه چیزی اضافه بر پستات نمیگم تا ناراحت نشی.
حالا در مورد پستت اول تناقض رو توش زیاد حس کردم
+
خسته ام از دیوارهای این شهر خاطره خواندن
خسته از این سال های بی خاطره ماندن
خسته از تردید و باور
خسته از سنگ و بلور
خسته ام از زیر پای سایه ها مردن
خسته ام از تیغ نور
این تیکرو زیاد دوستش داشتم من فکر نکردم که ناله ی عاشقانست اما تم عاشقانشو نمیشه در نظر نگرفت
احساس کردم کنایه به شهر و زمان زدی که اونم دوست داشتم
برم دیگه که درس بخونم تا پخ پخ نشدم سر امتحان
اهان راستی یادم رفت بگم کاش زودتر خستگیتم تموم میشد
قشنگ بود.مرسی.
...دوباره خوندم...
درود به تو که اول وب سخنی از هدایت نوشتی...موفق باشی ....یاهو
خسته از تردید و باور
خسته ام از واژه ی عشق
جمله ی دوستت دارم
..
.
من هر شعری که با دلم همنوا باشه به نظرم محشره!!
اما تشخیص ازنظر وزن و قافیه و معیار و نمیدونم چه جوریه!!
ببخشید این شعر نا امیدانه ی عاشقی اگر نیست...پس چیست؟
شاید منظورت شعر تجربه های زندگیه...اونم از اون دست تجربه هایی که بود و نبودشون فقط در مورد شخصیت خودمونه که موثره!!
راستش را بخواهید این یک ترانه معمولی است. البته معمولی بودن ترانه از زیبایی اش نمی کاهد اما به هر حال بهتر است که شیفتگی بر نگاهمان تاثیر نگذارد.
ارادتمند و دوست
این ترانه مال توئه البته ولی من فکر میکنم نمیتونی بگی که عاشقانه نیست
نه صرفا" چون توش عشق داره یا دوستت دارم
چون توش خاطره داره
عشق چیز والاییه اگه باشه میشه به خیلی چیزا اطلاقش کرد
سلام . به نظر من اصلا نا امیدی و یاس نیست اگه نوشته های منو بخونی چی می گی؟
خوشحال می شم نظری بدی آخه یه مقداری وجه اشتراک داریم .
خسته ام ،به یکم وقت نیاز هست تا به زبان اقتصاد این حس ناخوشایند سرشکن بشه به .....
فکر می کنم مردی که مرده بود نمی تونه بنویسه!! بله،انگار می تونه؛ البته فقط باید اراده کنه که زنده بشه...چندان مهم هم نیست؛خوب شاید بیشتر از عمرش داره زندگی می کنه..
خسته ام، مثل رگ تو اولین لحظه ی سوزن ...
سلام
جالب انگیز بود!!
نظرت رو در مورد مسائل بنیادین می خوام بدونم!!!!!
با احترام در انتظار
من یک چهاردیواری دارم
و کاغذ و قلمی.
قلمی که گاه و بی گاه جور مرا می کشد
و حرف های نا گفته ام را بر کاغذ می نویسد.
به منم سری بزن
پس تو هم مثل همه ی ما خسته ای! خسته از تردید و باور!
دوست عزیزم در ابتدا عذر میخوام من علاوه بر یک مورد سفر به شهرستان با چند ماموریت پی در پی مواجه شدم و همچنین چون من در زمینه شبکه کار میکنم ویروس یابی واقعا امانم را بریده بود . در ضمن من فقط شنونده و خواننده خوبی برای ترانه هستم البته بابای ترانه هم هستم ولی تا آنجا که به ذهنم میرسد مواردی را عرض میکنم
مرا بخوان بانو ، رفیق دیروزم
دلیل این بغض هنوز و هر روزم
مرا بخوان تا من شبیه من باشم
از همه عاشق ها دوباره سر باشم
مرا بخوان از نو به موج گیسویت
به جشن مرگم در میان آغوشت
مرا بخوان هرچند، شکسته و مایوس
گذشتِ فصل بهار من،افسوس
ببر مرا با خود از این فراموشی
بخوان مرا خستم از این که خاموشی
با کلیت ترانه احساس نزدیکی کردم وزن ساده نویسی و احساس موجود . ولی سکته ای در گذشت فصل بهار من افسوس میبینم که هرچه فکر کردم نتوانستم لغتی جایگزین یکی از کلمات کنم که مفهوم دست نخورد.
از حروف صدا دار در ابتدای بیت استفاده کردن کمی تلفظ را سخت میکند( از همه عاشق ها دوباره سر باشم.
)
البته نظر دادن در خصوص متن ادبی خیلی سخته ولی چون فرمودی دارم مینویسم
مثلا به جشن مرگی در وسعت آغوشت یا میان آغوشت
ولی بی تعارف شعر پست بعدیت فوق العاده تر است شاید خستگی هایم را در این نوشته میبینم
ما نیز
خستگی خوب است ، بریدن نه !
غر می زنیم!...
کی خسته نیس؟
زیر بار این همه غم خسته ام
از خودم از نوع آدم خسته ام!
کاشکی یک باره ویران می شدم!
از غم یک ریز و نم نم خسته ام!!
سلام به شما
بچه که بودم از مرده ها می ترسیدم
نمی دونم چرا ؟!!!!!!!!!!
شما چه جوری از زیر یک من خاک و وقتی مردید اومدید این جا بلاگ زدید ؟
از خدا اجازه گرفتید ؟
ولی وب باحالی داری و نوشته هاتون بی نهایت بی نهایت قشنگه
یه چیزی را می دونی بعد از مدذت ها منا به یاد سهراب انداختی
خسته نباشی
خسته ام از تمام خستگی ها
خسته ام از تمام عاشقانه ها
می گریزم به نقطه ای کور
فقط آرامش می خواهم!
سلام. خیلی قشنگ بود... موفق باقی بمانید ...
سلام وبلاگ زیبایی دارید
اگه دوست داشتین سرس هم به کلبه ی درویشی ما بزنید
خوشحال می شم نظرتون رو در مورد شعرهام بدونم
اگر با تبادل لینک موافقید حتما خبرم کنید
نمیای؟
محبس خویشتن منم از این حصار خسته ام
من همه تن انالحقم کجاست دار خسته ام در همه جای این زمین همنفسم کسی نبود
زمین دیار غربتست از این دیار خسته ام
چرا خستگی این قد طولانی شده؟
منم خسته ام....گمونم باید دست از غر زدن بردارم!
شعر محشری بود.
فوق العاده بود.
خیلی زیبا...
خسته ام از سرحالی خسته ام
کوچکی دنیای کوچک مال تو
من نمیخواهم عروسک مال تو
منتظرتم
خسته ام ، خسته تر از چشمای خیس آسمون
آنقدر خسته ام که هیچ خسته نباشیدی خستگی را از من نمی گیرد.
عالی بود
امروز نمیدانی چی شد.زن سوتی شک کرد.خدابخیر بگزره.نمک نذر امام زاده صالح کردم.
درود بر تو که اول با هدایت شروع کردی.هدایت عشق است.در زندگی زخمهایی است که در انزوا و به آرامی مثل خوره روح را می خورد و می تراشد.(بوف کور ُهدایت)
سلام هم میهن
فوق العاده زیبا بود و تنها وقتی چیزی به نظر ما آدما زیبا میاد که حداقل گوشه ای از زندگی خودمون توش ببینیم
راسی زیاد صادق هدایت نخون که عین من میشی
سلام
واینک شما دعوت شده اید به بهترین و بزرگترین پناهگاه خداوندی برای آرام شدن دلهای نا آرام
در این وبلاگ میتوانید برای هر کسی که دوست دارید با مشخصات و یا بدون مشخصات خود پیام بگذارید
میتونید برای آرامش قلبهاتون حرف های دلتون رو برای عزیزان از دست رفتتون بنویسید و یا برای همسر خود و یا دوستان و یا gf و یا bfخودتون پیام بگذارید
ما این پیام ها رو در وبلاگ طبق فرماشیش شما عزیزان ثبت میکنیم
انشاالله که به کمک شما مهربانان این وبلاگ تبدیل به بزرگترین " پناهگاه " همه ی مردم جهان شود و روزی برسد که هرکسی که پشت نت میشینه اولین مقصدش "پناهگاه " باشه[قلب][گل][قلب شکسته]
عزیزم هرموقع خاستی میتونی با من درد و دل کنی و قسم میخورم حرفات برای همیشه در قلبم پنهان بماند و من و همسرم نهایت کمکو بهت میکنیم
قول میدم
منو با اسم "پناهگاه" لینکم کن و بگو با چه اسمی لینکت کنم
خیلی خسته ام.اینقد خسته که نمیتونم بنویسم.این حال من خوب شدنی نیس کم کم بش عادت می کنم
به نظره من این محشره یا به قوله خودتون شاهکاره
موفق باشید
وقتی قلبمو باختم، فهمیدم تا آخر عمر چیزی رو نمی برم...
چه وب قدیمی چه خاطراتی