زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

دست سرد اتهام

طرحی از بارون نشسته ، توی قاب خیس چشمام 

نفرتی نیست توی قلبم ، اما مشته دو تا دستام  

نه تو فکر بخششم  ، نه تو فکر انتقام 

روی سینه ی منه  ، دست سرد اتهام

یکی از ستاره می گفت ، از شب و بارون ریز ریز 

نه ستاره شد تو شبهام  ، نه یه هم پرسه تو پاییز 

یه نفر دیروزم برد ، یه نفر رویام دزدید 

یه نفر به آرزوهام ، به تموم قصه خندید 

 ........................................................................ 

پ.ن۱: دیشب شب عجیبی بود.....ملاقاتی نا خواسته در خیابان های نیمه شب تهران

  پ.ن2:گویا سهم من فقط ترانه بود.....همین...و فقط همین

نظرات 10 + ارسال نظر
پسرک یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:02 ب.ظ http://mgk72.blogsky.com

آموزش ساخت ویروس در وبلاگ ماهیگیر کویر!

زودی بیا!

سینا یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:07 ب.ظ http://ermes3.blosky.com


سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند
با این همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!

کوروموزوم نا معلوم یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 02:00 ب.ظ http://xxxy.blogsky.com

انگشت سرد اتهام به کسی که دیروز بود و حالا نیست یا نخواست که باشه؟
نمیدونم...همیشه برام سوال بود که اگه رویای یه نفر باشی و روزی دیگه نخوای رویاش باشی؟
بودن باهاش خیانت نیست؟
از یه طرف دیگه فکر میکنم اگه یه نفر رویای من باشه بعد اون نخواد و بذاره بره من چطوری میشم؟
مامانم همیشه میگه وقتی کسی تا این حد دوست داره حتی اگه دوسشم نداشته باشی باید بمونی چون اون بلاخره یه راهی پیدا میکنه که یه روزی همه ی زندگیت بشه...
نمیدونم..
این موضوع برام همیشه خیلی چالش بر انگیز بوده...
همیشه بهترین خاطرات هستن که تبدیل به بدترین خاطرات میشن...
الان ترانتو برای یکی از دوستام پای تلفن خوندم خیلی دوسش داشت.
کلی پزتو دادم گفتم بهش
واقعنی یاد من افتادی؟
مرسی.

هر آدمی حق داره به خودش فکر کنه....و طوری زندگی کنه و تصمیم بگیره که فکر می کنه برای خودش بهتره...و این اسمش خیانت نیست....این که کسی رویای کسی باشه هیچ مسئولیتی رو به گردنش ایجاد نمیکنه....آدم ها عوض میشوند...فکر هاشون هم همینطور......به همین راحتی ...به همین خوشمزگی....و این وسط ممکن هست رویای کسی را نابود کنند ولی این مشکل اونها نیست....

مامانت هم درست میگه...اما از دیدگاه یه ادمی که خودش رو مسئول بدونه...حقیقت این هست که برای خیلی از آدم ها بایدی وجود نداره

رسیدن به این نتایج به این راحتی نیست....

تو سعی می کنی آدمی را به روش خودت خوشبخت کنی....ولی اون دوست داره به روش خودش خوشبخت باشه...اگر مانعش بشی قطعا از هدف خودت دور شدی......البته پذیرفتنش به اندازه ی مرگ یه رویا دردناک هست

حقیقتا یادت کردم...اتفاقا اون دوستم هم مثل من عمله فنی هست....همه تو کف آب و آتش و آهنگ بودند ولی ما تو کف کابل های کششی سقف.....البته ما فقط از جلوی پارک با ماشین رد شدیم...

کوروموزوم نا معلوم یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 04:36 ب.ظ http://xxxy.blogsky.com

از دست شما مهندسا!
مهندسی هم که من باهاش اونجا بودم یه سری چیزایی در این موردا گفت که من گوش نکردم درست البته منم تو کف آبو آتیش و این جور چیزاش نبودم من تو کف اون راهی بودم که از وسطش میخورد به جنگل کنار اتوبان
بر عکس نظر تو فکر میکنم رویای یه نفر بودن باعث مسئولیت میشه.مسئولیتی که هم سنگین نیست...مثل این میمونه که فرزند کسی باشی خوب پدر مادر از آدم توقع دارن نه توقع های مادی
تو سعی می کنی آدمی را به روش خودت خوشبخت کنی....ولی اون دوست داره به روش خودش خوشبخت باشه...اگر مانعش بشی قطعا از هدف خودت دور شدی......البته پذیرفتنش به اندازه ی مرگ یه رویا دردناک هست
این تیکه تا حدود زیادی جوابمو داد و البته بسیار تلخ مزه بود.
منم دوست ندارم این چالشم باشه اما...گاهی هست

مرجان یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:47 ب.ظ http://tara65.blogsky.com

این پی نوشت دوم رو تازه اضافه کردیا! من می دونم....
می خوام یه چیزی بهت بگم سهند؛ اما بین خودمون؛درگوشی...این شعرتو بر خلاف عادت مالوف! بارها و بارها خوندم...بیشتر از حد تصور با این روزهای من همذات پنداری می کنه! نه تو فکر بخششم ؛‌نه تو فکر انتقام....
سهند ما به درد کجای رفاقت می خوریم؟!!!! فکرمو مشغول کرده! رفاقت خودمون رو می گم.

الان از این عادت مالوف ناراحت باشم....یا از این عادت شکنی ذوق کنم؟

ببین مرجان من هم به این داستان رفاقتمون فکر کردم....من اکثر رفاقت هام بوی جوراب میده....اما رفاقتم با تو بوی لباس شسته شده با پودر برف رو گرفته......رفاقتی که توش د اد و ستدی نباشه درسته....میفهمی؟....رفاقت برای رفاقت....

کوروموزوم نا معلوم یکشنبه 28 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 11:30 ب.ظ http://xxxy.blogsky.com

اووووم اتفاقا من چند روز پیش تو یه وبلاگ دیدم که لینک پست برای پسرم که بی گناه سیلی خورد رو دیدم و رفتم تو وبلاگش نمیدونستم ترانه سرای معروفیه.
هم اون موقع که خوندم هم الان زیاد به دلم ننشست(معیار من برای ترانه دل نشینیشه)
گاهی هم حس کردم با زور قافیرو به بند کشیده به قول خودت.
فکر کنم امشب به روز شم

مرجان دوشنبه 29 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:13 ب.ظ http://tara65.blogsky.com

نرم کننده هاله با عطر گلهای بهاری رو فراموش کردی...

مرجان سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 12:49 ق.ظ http://tara65.blogsky.com

قربون اون دلت بشه رفیقت که به جز وراجی کردن هیچ کاری تو این رفاقت از دستش بر نمی یاد!
یک چشمت صفا...
چشم دیگرت مروه...
و سعی من در این میان؛ درک غربت نگاه توست!..........
فردا امتحان روانشناسی مرضی دارم.هرچی بیشتر در مورد افسردگی شدید می خونم می بینم خیلی در مورد خودم صدق می کنه...سستی...بی انگیزگی...فکر کردن مداوم در مورد مرگ...کاهش تمایلات!!!....نیاز به گریه اما ناتوان بودن...قرار بود مرهمت باشم سهند؟!!! فکر کنم برعکس شد...

نازنین گل یخ چهارشنبه 31 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 04:08 ب.ظ http://nazanin55.blogfa.com

راستش خیلی دلنشینه اما مضمون شعر ...سیاسیه؟ یا اجتماعی...نیدونم.
از این ملاقاتهای ناخواسته که همییییییشه در بدترین شرایط روحی پیش میان بود؟ یا نه از اونهایی که تا ساعتها با مرور خاطراتش لبخند از لب آدم نمیره؟

فرزانه شیدا جمعه 9 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:57 ب.ظ http://fsheidaa.blogsky.com

سلام ترانه ی زیبائی بود ووبلاگ خوب وارزشمندی دارید با اشعار زیبا ولینک های باارزش
ممنونم ازحضور سبز شما در وبلاگ شور شیدائی من
وممنونم از نظرتون. مرسی
بااجازه من شما رو در وبم لینک کردم
شادمانه دلی سبز ومانا باشید.ف.شیدا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد