زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

کافه ی رو یه خیابون


بخون! همبغض ِ آواره! که شب فریاد ُ کم داره!
  بتارون خلسه ی خوابُ، پیاله دور ِ‌تکراره!

یغما

کافه ی رو به خیابون 

خلسه ی خواب ُ بتارون

روی دیوارای ذهنم 

نور رویا رو بتابون


حس تاریکمُ باید 

روی کاغذ بنویسم

از زمین ِ بی صدایی 

تا ترانه پر بگیرم


بنویسم که صدایی 

منُ همصدا نمی خواست

بازیِ عقل وُ جنونُ 

یه نفر همیشه می باخت


بنویسم خیلی وقته 

توی عکسا نمی خندم

دل از اون حسرت تاریک 

زیر نور صحنه کندم


کافه ی رو به خیابون 

خلسه ی خواب ُ بتارون

روی دیوارای ذهنم 

نور رویا رو بتابون

                                                     کاقه پرلا - 23 بهمن 91

نظرات 1 + ارسال نظر
alef دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:46 ب.ظ http://sanghaykocheymatrook

خیلی وخت بود تو سکوت یه ترانه این شکلی نخوندم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد