یغما
کافه ی رو به خیابون
خلسه ی خواب ُ بتارون
روی دیوارای ذهنم
نور رویا رو بتابون
حس تاریکمُ باید
روی کاغذ بنویسم
از زمین ِ بی صدایی
تا ترانه پر بگیرم
بنویسم که صدایی
منُ همصدا نمی خواست
بازیِ عقل وُ جنونُ
یه نفر همیشه می باخت
بنویسم خیلی وقته
توی عکسا نمی خندم
دل از اون حسرت تاریک
زیر نور صحنه کندم
کافه ی رو به خیابون
خلسه ی خواب ُ بتارون
روی دیوارای ذهنم
نور رویا رو بتابون
کاقه پرلا - 23 بهمن 91
خیلی وخت بود تو سکوت یه ترانه این شکلی نخوندم