گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت
گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت
سرم گیج میره احساس رخوت میکنم خودم رو به زور روی صندلی نگه داشتم صدای ستار میپیچه تو مخم تک تک تارهای عصبی بدنم رو نوازش میکنه همه خاطراتم زنده میشن:
میسوزم و میسوزم با زخم تو میسازم
با هر غزل چشمت من قافیه می بازم
پلکهام داغ میشن و گونه هام خیس احساس میکنم کسی رو کم دارم حس میکنم چیزی رو گم کردم یه ته استکان از اون زهر ماری هنوز مونده لا جرعه سر میکشم حالا فقط پلکهام نیستند که داغند همه تنم داغ شده اما نمیسوزم گرمای لذت بخشی داره
سرم رو میذارم رو میز چشمام رو میبندم.....
آهنگ عوض میشه:
خسته و دربدر شهر غمم
شبم از هر چی شبه سیا تره
چشام رو باز میکنم چقدر سرم درد میکنه.....
اما....
این شال روی شونه هام چیکار میکنه.....کسی اینجا هست؟......کسی اینجا بوده.............
آهنگ عوض شده:
زندگیش یه لحظه خالی
زندگیش یه لحظه پر
زندگیش یه کوله باره آدم خانه به دوش
جاده ها زیر پاهاش تن میکشن
سایه ها اون رو به رفتن میکشن.......
بیرون برف میاد از خونه میزنم بیرون هنوز هم سرم درد میکنه باید صاحب شال رو پیدا کنم شاید هنوز خیلی دور نشده باشه............
چند لحظه بعدصدای ترمز ماشین........و صدایی که از لای پنجره تو کوچه میپیچه.....
اون که تو یک قمار تلخ عمرش رو باخت و پوسید
اون که تو پیله ی سکوت تار شکستن تنید
به اولین دقایق آسودگی رسیده
به قیمت یه عمر عذاب آسودگی خریده
امشب شب ویرونی کوه بزرگ درده
کسی که یک عمر سوخت و ساخت مهمون خاک سرده
مردی که مرده بود
عزیز دلم هم دیوار دیدم هم پنجره این منظره بین دو پنجره بود که دیده نشود دو پنجره رو بروی هم بی فضا
سلام دوست خوبم
من بیشتر نوشته هاتو خوندم
واقعا جالب نوشتی
یه جوریایی حرف دل منم زدی
دمت گرم
موفق باشی
اگه دوست داشتی بهم بگو که با هم تبادل لینک کنیم
عالی بود دنیا و ستار
سلام.فقط ستار