زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

لعنت به من............

...و من لعنتی اصلا در هیچ خاطره ای نبوده و نیستم که بخواهم از خاطره ها بروم.....چون نه دوستت دارم گفته ام و نه شنیده ام.....
زیر باران هم تنها میرم ...اون هم بدون چتر.....و ترجیح میدهم کلاه کاپشنم رو بکشم روی سرم ... سرم رو پایین بندازم و چشمم را ببندم و از میان جمعیت چتر به دست و دست به دست و گل به دست فرار کنم............
من از اون آدمای لعنتی هستم که دل ندارند ولی دلشان خیلی تنگ است تنگ چیزی که نمیدانند چیست؟-شاید زندگی شاید عشق و شاید مرگ...
من از آن آدمای لعنتی هستم که فرار میکنند تا مجبور نشوند توی خاطره ها بمونند........................
لعنت به من.............
                                   مردی که مرده بود
نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:04 ق.ظ

لعنت............

مسافز هتل کالیفرنیا چهارشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 06:06 ق.ظ http://sokote-marg.blogsky.com/

سلام دوست خوبم ...... خیلی وقت بود بلاگت رو گم کرده بودم خوشخالم که باز ادرستو پیدا کردم ......برای اینکه گمت باز نم اگه اجازه بدی بهت لینک بدم

ســکوت ســرد چهارشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:23 ب.ظ http://sokootesard.persianblog.com

دستی همیشه منتظر دست دیگر است....
چشمی همیشه هست که نمی خوابد...
دستی میان دشنه و دیوار است...
دستی میان دشنه و دل نیست....
از پله ها فرود می آئیم ، اینک بدون پا ...

من یکشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ب.ظ

تو که عین منی....
با تمام وجود درک کردم چی می گی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد