هفدهم تیر ماه شب تهران بارانی بود...اتاق من هم
شعر دلتنگی دستات ، روی لب های ترانه
شب بارونی تهرون ، باز تو رو یادم میاره
من همه خاطره ها رو ، پرسه میزنم به یادت
هق هق ِ بی وقفه ی من ، شونه هاتُ کم میاره
زیر رگبار بهاری ، دست تو چتر دلم بود
سقفی از جنس ترانه ، بهترین رویای من بود
هر نگاه ساده ی تو ، سطر آغاز ترانه
نیستیُ صد تا ترانه ، مونده در من نیمه کاره
حس دستات زیر بارون ، روی خط های خیابون
کشف داغُ خیس ِ لب هات ، کشف تو ترانه بانو
صدای شر شر ناودون ، توی گوش های خیابون
حدس یک رنگین کمون از ، پس ِ پشتِ گریه هامون
شب بارونی تهرون ، پرسه های نیمه کاره
بغض خیسم مثل بارون ، رو تن این شب می باره
سلام
من هم خیلی دلتنگم . نمیدونم چرا دوباره از جمعه شب دلم هوای خیلی چیزها رو کرده که نمیشه . کلافه ام و خسته .
دیگه بهت نمیگم شاد بنویس . ظاهرا نمیشه . فقط برات آرزو میکنم که خوب باشی
چی بگم سهند ؟
غیر از اینکه همراه گریه هات گریه کنم کار دیگه ای از دستم بر نمیاد... کاش... همیشه بارون را دوست دارم چون من را یاد کسایی میندازه که دوستشون دارم اما زندگی به خوشبختی مون حسادت کرد و از هم جدامون کرد... بارون را دوست دارم چون میدونم اونم بارونا دوست داره... اونم مثل من اونقدر زیر بارون قدم میزنه تا خیس خیس بشه تا زلال بشه... بارونا دوست دارم چون میتونم با خیال راحت زیرش گریه کنم و کسی اشکاما نبینه...
سهند عزیزم ، لعنتی! با غصه هات غصه هام را چندبرابر میکنی. کاش زندگی با تو مهربونتر باشه کاش ...
دلم میخواد شاد ببینمت روزی که همه ی غصه هات ته نشین شده باشه و عشق برات شیرین...
سلام
از بابت تاخیر م متاسفم
شعرت(ترانه) با ترانه های قبلیت یه فرقی داشت حالا چه فرقی دقیقا نمیدونم اما تنها میتونم بگم متفاوت بود.از ترکیبهای خوبی هم استفاده کردی مثل این
(من همه خاطره ها رو ، پرسه میزنم به یادت
هق هق ِ بی وقفه ی من ، شونه هاتُ کم میاره)
از توضیحتم ممنون
قالبتم عوض کردی خوبه ولی وقتی اومد تو فکر کردم اشتباهی شده!تنوعه
همین.
منا ببخش ...
چشمای خودم بارونی یه اما تحمل دیدن چشمای بارونی دیگران را ندارم...
اول اینکه قالب زیبایی انتخاب کردی...واقعا خوشم اومد...
ثانیا....گمونم اکثر آدما موقع بارون این حس رومانس رو دارن
ه
ر نگاه ساده ی تو ، سطر آغاز ترانه
نیستیُ صد تا ترانه ، مونده در من نیمه کاره
......موفق باشی و... سرزنده ...مثل بارون
چرا قالبت اینجوری شده..
آپم.
پیروز باشید و ماندگار
سلام بابا یه چهار روز نبودیم ها ببین چقدر همه چی عوض شده وبلاگت خیلی خوشگل شده مبارک ها باشه. ترانه ات هم خوبه مضامین نویی استفاده کرده ای البته در ترانه تکرار هم هست امیدوارم بهتر از این هم بشه. در ضمن عاشقی بد دردیه. آدم یادش می افته تا ناکجاش آتیش می گیره.
آخیش دلم تنگیده بود.
سلام!
اتاقهای بارانی و شبهای بارانی لذت بخش ترین حوادث زندگی هستند...
پرسه زدن توی خاطره ها ...
کاره هر روزمونه دیگه خوش به حاله اونهایی که الان دارن زندگی میکنن هر لحظه ای که میگزرونن واسه خودش یه خاطره است که میره...مرسی بهم سر زدین منت گزاشتید ممنون
عنوان وبلاگ...
یعنی حالا زنده است این مرد ؟
آقا خوندیم و لذت بردیم... سر و روی نو مبارک دوست من.
سلاممممممممم
قالب جدید مبارک
اگه یه روز روشنایی آفتاب زمین مرده را بیدار کرد فراموش
نکنیم که دیشب در انتهای یک
تاریکی دل به نور کوچک مهتاب بسته بودیم.
دلت شاد
خوب اینحا باران میباره اما راستش دلم می خواد تنها باشم حتی در یاد..
لباس نو مبارک!
خوش یمن باشه!
بزن باران به نام هرچه خوبی ست
بزن باران که فصل لایروبی ست
گفتم که دست خالی نباشم............
..
...........................آزاد زی...............................
سلام
باور کن بسیار به دل چسبید
به خصوص حس دستات....
این واژه زیاد هم غریب نیست .پس پشت پنجره....
راستی قالب نو مبارک
ما دو روز نیومدیم.ببین چی شده اینجا! ...مبارکه دوست من...آره خودم می دونم! نه هنوز نخوندم متنتو...خودم می دونم...تو هم که خوب می دونی بهانه گیر بارانیه من را!!!
شب بارونی تهرون ، پرسه های نیمه کاره
بغض خیسم مثل بارون ، رو تن این شب می باره
نیستیُ صد تا ترانه ، مونده در من نیمه کاره
حس دستات زیر بارون ، روی خط های خیابون
کشف داغُ خیس ِ لب هات ، شعر سرخ بوسه هامون
خیلی حال کردم تو مرد مرده ای اینجوری هستی زنده بودی چی بودی
خاطره . خاطره . باز هم خاطره . امان از این خاطره ها . دلم میخواد یه گودال بکنم قدر باقی عمرم ، و همه ی خاطره هامو یکجا دفن کنم .
با ترانه ارتباط برقرار نشد !
تمام ش د.....
سلام برادر ! میبینم که قالب رو عوض کردی و اینجارو یه سر و صفای حسابی دادی ! مبارکه ... این تیکه رو خیلی پسندیدم :
{{ زیر رگبار بهاری ، دست تو چتر دلم بود
سقفی از جنس ترانه ، بهترین رویای من بود }}
سلام آقا سهند. حالتون خوبه؟
اول اینکه بابت قالب جدید و زیباتون تبریک میگم
دوم اینکه شعر خیلی قشنگی بود و خیلی قابل درک. یه جوری راحت به دل مینشست...(زیر رگبار بهاری ، دست تو چتر دلم بود
سقفی از جنس ترانه ، بهترین رویای من بود...)
و سوم اینکه ممنونم که مرتب بهم سر میزنید. مرسی. موفق و شاد باشید. یا حق.
شب بارونی تهرون شب مهتابی مشهد شب هایی که آسمان یکسان ندارند ومن مصرانه معتقدم آسمان هیچ کجا هم رنگ آسمان هیچ کجای دیگرنیست !
هق هق تو زیر آسمون بارونی تهرون و بغض من زیر آسمون مهتابی مشهد ... من هم دلم بارون می خواد بارون... خیابون ...ناودون... بی سقف! بی چتر! .... فقط خیس شدن خیس شدن خیس شدن!!!
سلام اقا سهند
به نظرم ظاهر بلاگت عوض شده نه
مردی که مرده بود
زنده به گور
اسامی ترس انگیزی هستن
ضمنن از سر زدنت هم ممنونم
سلام به همان مستی که ساده ر کشید به سوی هوشیاری.. همیشه بارونیه مگه نه همیشه دلو اتق همان پوسترهای غریب بارونی هستند.خودم هم می دانم.
سلام
چه میکنه این قالب جدیدای بلاگ اسکای خیلی وبلاگت خوشگل شده اما نمیدونم چرا این تقویم و لینکا اینقده اومده پایین
خوبی شوما؟
قشنگ بود ....بیت ششم ترانت رو از همه بیشتر دوست داشتم ...
من بهت لینک دادم اگه تو هم خواستی لینک کن
لذتیست زیر باران گریستن اشکهایت را نمیبینند...
هیچ وقت نمیبینند..اصلا مهمه؟
راستی نمیشه بیای تو پرشین اینجا آدمک نداره...
شب بارونی تهرون....بلاخره تموم شد حالا اومدم که حتی ارشیو وبلاگتونم زیر و رو کنم....دوست دام پستمو دا مورد شیطان بخونید....عشقبازی با تن سرد گناه...
۵ سال پیش شاید ولی الان خیلی خوبه.حتما این کارو بکن اینجا محیطش خوب نیست...
دو تا قطره ی اشک روی شیشه حیرون
یکی گریه ی من یکی مال بارون
سلام.
وبت قشنگ شده .
شعرها هم مثل همیشه عالیه .
من هم کم و بیش با شعر آشنایی دارم میدونم چقدر سخته گفتن یک بیت از آن .
پیروز و موفق باشی.
منم آپم.
دلتنگی های باران زده در کوچه های دلتنگی!دوباره همان حس غریب از ماندن ونماندن!!!!!!!!!!دستهای ج مانده از سبز شدن در باغچه!!!!!ه حس غریبی...............
با مرثیه ای برای شک...شکست و
شاید به روزم...
شب بارانی هم تمام شد و باید بگذرانیم شب های خشک بیشماری را
شب های تهران و دوست دارم..
صدای ناودون رو هم دوست دارم.. من همش و دوست دارم...
نه .. اینبار نمیخوام خاطره هام از یادم بره...
من همیشه دوسشون دارم
سلام سهند جان
مرسی از شعر قشنگت.
اتفاقا منم همینطورم بدون ریسمان در پی شیطان میروم .بالذت
وقتی اشکهایم بر روی زمین ریخت تو هرگز ندیدی که چگونه میگریم
تو دلم را با بی کسی تنها گذاشتی و چشما نم را به انتظار نگاهت
گریان گذاشتی باشد که روزی بیایی و ببینی من تورا رها کرده ام
.
.
دلت شاد
سلام شاعرک کوچک
تو پیشرفت میکنی آخرش
وبلاگه قشنگی داری
ممنون میشم به من سر بزنی
سلام چرا آپ نمی شین؟
صدای خش خش برگای خزونی توی گوشم ناله میکرد
آسمون بغضشو تو پرده ی ابرای سیاهش پاره میکرد
رعد و برق نگاه شهرو با صداش خواب زده میکرد
زمین از این همه سنگینی باد به روی شونش گله میکرد
همچنان پای پیاده فارغ از صدای خشم آسمونی
بی خیال از ناله ها و گله های برگای زرد خزونی
جاده های بی کسی رو گم میکردم آروم آروم
تن غربت رو میشستم زیر قطره های بارون
من به یاد عطر بارون زده ی گلای پونه
میکشیدم پای خستمو تو جاده به هوای بوی خونه
وقتی که صدای خونه منو تا آخر جاده می کشونه
این سراب پشت جاده که چشامو می پوشونه...
سلام
لینکتون کردم!
سلام
ممنون که سر زدی
لینکت رو اضافه کردم
راستی میتونی کد این قالب رو بدی(تو ایمیلم)
میخوام این قالب رو برا نی لاگ ترجمه کنم
بای
شب های بارون تهرون تو رو یا د من میاره
تو کجایی که همه چیز یاد تو و عشق تو میاره
همیشه نارنجی باشی سهند گلم
درود
با اجازه یا بی اجازه لینک شدید،هر وقت میخواستم بیام باید کلی دنبال کامنتهاتون میگشتم..
اگر عنوان را نمیپسندید بگید
سلام جناب مرده! چقدر دلنشین بود! خوشمان آمد حسابی!
قالب نو هم مبارک!.....آپم منتظرت میای دیگه؟!....بهار[گل](برای دیدن صفحه به روز شده ctrl+F5 را بزنید!)
چند بار خوندمش اما هیچ به ذهنم نیامد نمی نویسم نوشتهتان نا توان است قصد این نیست خوب من از شبهای بارونی تهران خاطره ندارم وشاید همین هم سبب شده نظری نداشته باشم .
کجایی ای دوریت آزمون تلخ زنده به گوری؟!
سلام
ممنون که به یادمی
من آپم
بای