زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

دل کندن را خوب بلدم

                              دل کندن را خوب بلدم.....

امشب می خوام دل بکنم

از همه چی، از این تنم

از این همه دربه دری

اون که شده خسته ، منم

 

می خوام از این جا در برم

این راه نیمه کاره رو

تا آخرین قدم برم

 

دلم نمی خواد که باشم

زندونی این روزگار

میله های زندون من

تیک تاکِ ثانیه شمار

 

می خوام که پرواز کنم

پر بگیرم تو آسمون

جون سهند این دفعه رو

به من نگو این جا بمون

                                     (خرداد هشتاد و شش)

..................................................................................

پ.ن: این روزها مشغول سکوت کردنم.......مشغول نگاه کردن...

.به قاب های خالی......شنیدن سکوت......

شعر یک ناگهان است.....ناگهانی که این روزها در من اتفاق نمی افتد.......

بغض سمجی  که در گلویم خانه کرده خیال  شکستن ندارد....

گفتم فرصت خوبیست تا کار های نیمه تمام گذشته را تمام کنم.......

نظرات 57 + ارسال نظر
دختر باد یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:26 ق.ظ http://mind.blogsky.com

میدونم سخته..ولی حالا من که دارم تلاشمو میکنم .. فکر میکنم با این حرفایی که داری میزنی ..امشب میخوام دل بکنم.. بد نباشه امتحان کنی ..تغییر دادن خودت رو :)

حمید یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:14 ق.ظ http://disgraced.blogfa.com/

شاید به نظر کلیشه ای باشد اما این روز ها همه ما خفه کار می کنیم....

آب آتشگون یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:03 ق.ظ

وایسا دنیا من میخوام پیاده شم.
عیب نداره بالاخره همه یه روز دوباره سوارش میشیم . فعلا خسته ایم. جبر زمانه.

ضا یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:26 ق.ظ http://www.reza8mile.blogsky.com

سلام ! خیلی با این نوشته حال کردم جالب بود ... راستی برای رسیدن به آن ناگهانی که دوست داری حتما کتاب بخون که میدونم خودت خوب میدونی محض یادآوری گفتم! نوشته ی سر در وبلاگ هم حرف نداره بذار همون جا بمونه همیشه هم چشم خودت بهش بیافته هم بنده !

آب رنگ یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:12 ب.ظ http://www.abranggg.blogsky.com

دل بکن!

گواش یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:26 ب.ظ http://guash.blogsky.com

منم شب و روز درگیر اتفاقایی‌م که نمی‌افتن!

مرجان یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:47 ب.ظ http://tara65.blogsky.com

آره سهند خوب می کنی! سکوت کن این روزها...بگذار باد بیاید و کمی حسش کنی!

شارونا یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:23 ب.ظ http://shaarona.blogfa.com

مرسی برای کامنت...سکوت کردن واقعا دوستداشتنی ترین کار دنیاست...

شبنم یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:09 ب.ظ http://solitudee.blogfa.com

آه خدایا انگار فراگیر شده این روزها...منم ذهنم خشکیده...
Neverland

آسمانی که با هم به آن خیره می شدیم

هوایی که با هم نفس میکشیدیم

مدتیست شکنجه ام می کند

می شکافم این فضا و مکان را

به جایی سفر می کنم که نشانی از نام و یاد و بوی تو نباشد..


رضا مشتاق یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:28 ب.ظ http://alldaytimes.blogsky.com

سهند عزیز سلام
آقا ترانه سرا هم بودی ... خبر نداشتیم ...؟!

من به صورت کلی !با هر متن ادبی و شعر و ترانه حال میکنم .

منتها وقتی این شعر یا ترانه ضرباهنگ پیدا میکنه و به یه قالب ساده و روان میره این عیش و نوش صد چندان میشه .

پ.ن : این روزهای مقدس سکوت و سماجت خاطرات و افکار ... امید که مقدمه طوفان باشد

به قول جناب مولانا
در بلا بودن به از بیم بلا

ممیز یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:44 ب.ظ http://zepert.blogsky.com

جون سهند این دفعه رو
درست زدی به قلبمون

ممیز یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:46 ب.ظ

ما ... وبلاگمان از رنگ قبیحه نویسان است
آیا میتوانیم لینک شما را در وبلاگمان درج کنیم ؟

خزان یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:16 ب.ظ http://bizaraztekrar.blogfa.com

بلد یا غیر بلد فرقی به حال من یکی نمی کنه!‌ تو رو نمی دونم! اما من چه بلد باشم چه خودمو به نفهمی بزنم خسته می شم! یعنی کلا زندگیم چرخیده رو خستگی! منم جلوشو نگرفتم! آخه زندگی چیه که من جلوشو بگیرم؟ این یه حماقته! اما من اسمشو می ذارم صداقت! همچین بی ربطم به سیاست نیس!



خزان

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌قورباغه درختی یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:40 ب.ظ http://rouzan.blogfa.com

جا خوش کردن در تاریکی ذهنم غلتیدن در هزار آرزوی نیمه تمام و گاهی پشت پا زدن به زندگی. معنی ترانه تو واسه من اینجوری بود. به راستی که سکوت سرشار از ناگفته هاست...

آب آتشگون یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:11 ب.ظ

سهند جان ببخشید میشه اسم کتابه رو برام بنویسی؟ نصفه یادم مونده. فکر کنم دارم فراموشی میگیرم. مرسی

نارنج یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:15 ب.ظ http://naranj.blogsky.com

نمیدونم چرا این ناگهان تازگیا در مورد هیچ کس اتفاق نمیفته...
در مورد سکوت کردن من بعضی دوستامو فقط به خاطر سکوتشون دوست دارم ولی یه روز میرسه که هم ادمها از سکوت کردن خسته میشن هم ماها که شیفته سکوت هستیم حالمون از سکوت به هم میخوره...
چرا متاسفانه به اون وبلاگ سر زدی؟در هر حال اون یه وبلاگ گروهیه برای معرفی کتابهایی که خوندیمشون و دوست داریم که بقیه هم بخونن گفتم شاید دوست داشته باشی شرکت کنی!همین
غیر فعالش کردم

یوسف یکشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:17 ب.ظ http://littlestar.persianblog.ir

ما همه زندونی این دیاریم!..همه....
منم ترجیح می دم سکوت کنم!!..چون کاری از دستم برنمیاد!

هادی دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:46 ق.ظ http://www.arosakeshab.blogfa.com

اینکه آدم بی صدا زندگی کنه لذت بخشه ...

به روزم ...

آدمک باران دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:16 ق.ظ http://adamakebaran.blogsky.com

چه خوب!
پس مشغول خونه تکونی ای!

شلم شوربا دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:05 ق.ظ http://nimarasi.blogfa.com

دوست من از کامنت زیبای تو بسیار خوشحال شدم .از متن قوی و قلم شیوات. از اینکه من را دوست خود دانستی و مورد محبت قرار میدی از صمیم قلب ممنونم .


قربان صفا و مرامت
حاج شلم دامت افاضاته

شلم شوربا دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:06 ق.ظ

ترانه زیبات هم خیلی حال داد سر صبحی.

فیفیل دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:31 ق.ظ http://mahmana.persianblog.com

سلام! دوستی داشتم که بانو را خیلی دوست داشت و خوب شعر می گفت از او ... نگاهی بیندازید بد نیست ... دل کندن هم بعضی وقتها سخت است چونان درد مردن!( آدرس بلاگش همان بالاست هرچند مدتهاست کرکره را پئین کشیده)

آب آتشگون دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:52 ق.ظ

مرسی

مهشاد دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:05 ب.ظ http://WWW.MAHSHADar.BLOGFA.COM

سلام

خوبین؟

وبلاگ شمارو گم کرده بودم

خوشحالم که دوباره پیداتون کردم

دنیا هـم بـه آدمـهای خـوش بین نیـاز دارد هـم

به آدمهای بـد بین...

چون افـراد خــوش بـیـن هواپیما میسازند،

افراد بدبین چتر نجات

بابای

برباد دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:46 ب.ظ http://parishan-fati.persianblog.ir/

من داشتم دنبال یک فنجان قهوه مرگ میگشتم.
اومدم اینجا ناگهان . شعرت به حال من میخورد.
میخوام یه نظر بدم هر چند که جسارته :
" میخوام که پرواز بکنم .. پر بگیرم تو آسمون "
به خاطر وزن مصراع اول.
تو هم بیا نظر بده .

مهتاب دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:49 ب.ظ

سلام.
خوبی سهند عزیز؟
حرفهات ...نوشته هات بوی رفتن میده سهند!
دلم گرفته بود اومدم بهت سربزنم بیشتر دلم گرفت
کاش میتونستم اونطورکه باید درکت کنم ...
میدونی چرا این حرفو میزنم؟! چون خیلیها ادعا میکنن که ادم رو درک میکنند اما ........ به خیال خودشونه.
نوشته ات خیلی زیبا بود... کاش میشد ۱۰۰۰بار نظر میدادم ومی نوشتم زیبابود ......................

[ بدون نام ] دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:54 ب.ظ

زیبا بود.............

[ بدون نام ] دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:55 ب.ظ

زیبا بود..................

[ بدون نام ] دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:55 ب.ظ

زیبا بود..................

[ بدون نام ] دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:56 ب.ظ

زیبا بود..................

[ بدون نام ] دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:56 ب.ظ

زیبا بود..................

[ بدون نام ] دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:57 ب.ظ

زیبا بود..................

[ بدون نام ] دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:58 ب.ظ

زیبا بود..................

[ بدون نام ] دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:58 ب.ظ

زیبا بود..................

[ بدون نام ] دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:00 ب.ظ

زیبا بود..................

[ بدون نام ] دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:01 ب.ظ

زیبا بود..................

[ بدون نام ] دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:02 ب.ظ

زیبا بود..................

مهتاب دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:06 ب.ظ

زیبا بود.................. امیدوارم به دیده تکرار به نوشته هان نگاه نکرده باشی که من هر بار یه جور دیگه گفتم زیبا بود وهر بار از ته دل.!!!!!!!!!!

خرمگس دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:26 ب.ظ http://botfly.blogfa.com/

سکوت واقعاْ با شکوه!

هستی دوشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:16 ب.ظ http://memories-river.blogsky.com

هوای خانه امشب چه سنگین است
به هرکجا می روم بی تو دلم چه غمگین است
ترانه ی زیبایی بود
موفق باشی
در پناه حق

آلبا سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:03 ق.ظ http://salamkhodahafez.blogfa.com

پ.ن هات بیشتر چسبید.
و اینکه شعر یک ناگهان است کاملا موافقم و این که در تو اتفاق نمی افتد ،چیزیست که کمتر این روزها به حقیقت در کسی اتفاق می افتد.
نمی دانم چرا تازگی ها همش مزخرفات را به جای شعر قالبم می کنند.
اما شعر تو را حد اعقل که فهمیدم.................

مرجان سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:30 ق.ظ http://tara65.blogsky.com

من به روزم!

شازده خانوم سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:20 ق.ظ http://shazdekhanoom.blogsky.com

وشاید شعر یک اتفاق است.
اتفاقی ناگهانی از سر حادثه....

آب رنگ سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:39 ب.ظ http://www.abranggg.blogsky.com

همچنان داری دل میکنی ما رفتیم و برگشتیم شما هنوز اینجایی!

نیست!! سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:04 ب.ظ http://baobabb2.blogfa.com

مردی که مرده بود !!! من باید با چه جمله ای نوشتنم را شروع کنم ؟ سلام مردی که مرده بود؟ سلام به مردی که فکر می کرد مرده است اما مرده نبود؟ سلام مردی که دلش می خواست مرده باشد اما نمرده بود؟ خوب می توانم بنویسم مهم نیست ! می توانم بااین جمله شروع کنم :
سلام مرد !
شعر ناگهانی است که برای اتفاق افتادنش باید خودت اتفاق بیفتی وگرنه چیزی که می نویسی شعرنیست کلماتی است که خودشان را به وزن عروضی بی حاصلی تحمیل کرده اند تا ادای شعربودن را دربیاورند.
من هم یک روزهایی شعر می گفتم الان هم بعضی وقتها که ناگهانی اتفاق می افتم چیزهایی می نویسم که گاهی شبیه شعرمی شوند اما احساس میکنم برای شاعر بودن برای واقعا شاعربودن باید "بودن" ی به اندازه ی حدوث تاریخی کلمات واحساسات را تجربه کرد!
سکوت کن وکمی گریه حالت را حتما بهتر خواهد کرد ! کمی گریه کن وسکوت !

خاتون چهارشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:24 ق.ظ http://www.donkey2.blogfa.com

اما واسه ما همش میشکند لا مصب.....
میشود ادرس اینجای ابی رنگی که میروی به ما هم بدهی؟

خاتون چهارشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:45 ق.ظ http://www.donkey2.blogfa.com

اره.....اسمون رو میگم....
تو دیگه چرا مث ما خواب نداری؟

آدمک باران چهارشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:04 ق.ظ http://adamakebaran.blogsky.com

سهند عزیز
بازم خوندمش
جون سهند
این دفعه را
نمیگم اینجا بمون.
گریه کن
تهی شو
و دوباره سرشار
از عشق
آرزومه...
جمله ای که از هدایت اون بالا نوشتی خیلی جالب و اساسی یه.
منم آپم اگه حوصله داشتی بیا :)

شبنم چهارشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:05 ق.ظ

سلام....
کدوم کامنت منظورتونه؟؟مدتها بود نیومده بودید..اشتباه نمیکنید؟؟

نازنین گل یخ چهارشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:33 ق.ظ http://nazanin55.blogfa.com

سلام سهند جان! ببخش که دیر اومدم ..تازه امروز تونستم بیام...این شعر متفاوت بود...اینکه در فکر تغییری و دلت تحول میخواد خیلی خوبه...اما امیدوارم این جابجایی (اونطوری که من فهمیدم) از روزای تلخ به رهایی از غم باشه! نه بیشتر یا حتی بدتر...ببین از اون جهت میگم که وقتی تو مسئله بغرنجی گیر میفتی با اینکه میگی میخوام ازش خلاص شم بازم یه وابستگی به غصه هات داری که نمیذاره رهاشون کنی..در واقع فک کردم شاید تو هم همون حسو داری تجربه میکنی..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد