زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

دیالوگی بین من و خودم....

من:چرا می نویسی وقتی حرف تازه ای نداری؟

خودم:اگر ننویسم که کپک میزنم.

-کپک زده ای......خبر نداری........واژه هایت هم  کپک زده اند........ای خسته خاطر دوست...ای شاعر

-شاعر؟؟؟ چه عنوان دهن پر کنی......من فقط یک روایت کننده ی ساده  هستم......روایت کنننده حادثه هایی که در من و خارج از من رخ میدهد

-یک روایت کننده  ساده  کپک زده.....فراموش نکن....

-در تب ظهر خرداد سایه  هم کپک میزند.....

-نه از گرما نیست......از تکرار کپک زده ای....

-قبول....اما باور کن از شعر دزدی بهتر است....

-برو ای زاهد پاکیزه سرشت.....که گناه دگران بر تو نخواند نوشت......کم آوردی به مردم گیر میدی؟.......به زور شعر و ترانه نمی شود (من و تو) را ما کرد....بفهم...

-حالا کی خواست این من و تو را ما کند؟....

-همه میگن....

-همه غلط کردن......تو که خوب من رو میشناسی نباید این طور قضاوت کنی...

-به هر حال به جرم تکرار به اعدام با جوخه ی آتش محکومت میکنم.....

-نه.....من هنوز خیلی کار دارم تو این دنیا....

-مثلاً؟؟؟؟

-مثلاً می خوام یه پسر داشته باشم اسمش رو بذارم لورکا......

-لورکا را دوست داری؟؟؟؟

-اوهوم.....

- پس تبعیدت میکنم اسپانیا........بعد هم به ژنرال فرانکو  میگم همان جا اعدام انقلابیت کند.....بعد زیر یک درخت زیتون خاکت کند......ناشناس......اون وقت سالوادور دالی برای فرانکو پیام تبریک میفرسته......کلی معروف میشی......

- راستی خیلی دوست دارم این جناب سالوادور دالی را ببینم ازش بپرسم....با این همه شقاوت چطور این نقاشی ها رو میکشیده؟.......

-میبینی.....اون دنیا همدیگر رو ملاقات میکنید.....ازش بپرس

-صبر کن....صبر کن....تکلیف زمان رو تو این داستان مشخص کن....دو خط بالاتر که دالی زنده بود......داشت برای فرانکو پیام تبریک میفرستاد

-نویسنده منم......هر وقت دلم بخواد زنده اش می کنم.....هر وقت بخوام میفرستمش اون دنیا.......این فضولیها به تو نیومده.......میری اسپانیا بالاخره؟

-نه ترجیح میدم همین جا تو بی بی سکینه دفنم کنند....بغل شاملو.....

-عقلت کجا رفته پسر؟......هر سال  شب سالمرگش یه عده ناشناس میریزند سنگ قبرش رو میشکنن.......خطرناکه....

- آخه از مرده اش هم میترسند.........کسی از زنده ی من هم نمیترسه......

-هر طور که مایلی......چشم بند می خواهی؟

-نه...آخه من تو شعرام نوشتم......نمی خواهم چشمانم را به روزگاری که تماشا ندارد ببندی..... اگر چشمم را ببندم مرگم دیگه قهرمانانه نیست.....همه ی شعرام شعار میشه.....کودکان فردا چطوری قضاوت میکنند راجع به من و شعر هام؟....نه....بدون چشم بند

-چقدر شبیه سرهنگ آئورلیانو  شدی در برابر جوخه ی اعدام....

-خواهش میکنم پای مارکز رو به داستان باز نکن.....اون بیچاره سرطان داره....بعد از ۳۴ سال برگشته کلمبیا استراحت کنه....

-آخه خیلی به آئورلیانو شبیه شدی....فقط به جای چکمه های تا زیر زانو کتونی پوما پاته.....

-علت داره...

-......؟؟؟؟

-این ببر پوما من رو یاد گربه ی نقشه ایران میندازه.....

-با ببر آلمانی که حاصل استثمار کودکان جنوب شرقی آسیاست یاد نقشه ایران میفتی؟؟؟

-آخه نسل ببر مازندران منقرض شده....

-گربه که داریم......

-کدوم گربه؟؟؟....ولگرد ها شون رو که  شهرداری تهران عقیم کرده.......سوسول هاشون هم میبرن به فرانسه....اونجا به اسم گربه ی فرانسوی به نمایش و فروش گذاشته میشن......حکایت اسب های ترکمن که چند وقته شدن اسب عربی رو که یادت نرفته....

-نژاد پرستی هم به اتهاماتت اضافه کردم......همون روز که سر پل تجریش با هیتلر  داشتید بستنی اکبر مشتی لیس میزدید باید میفهمیدم....حرف بسه.......این جوری ادامه بدی جرمت اینقدر سنگین میشه که با اعدامت هم نمیشه داستان رو جمع کرد

گروهان اماده....هدف....آتش.....

-..........................

-هاهاهاهاهاها ........دنبال خون نگرد.....نمردی......هنوز در خدمت دنیایی.....فشنگ ها مشقی بود.....برو........فقط قول بده دیگه دچار تکرار نشی

-باشه....اما تو هم قول بده دیگه آخر داستان رو مثل فیلم های هندی تموم نکنی.....

...................................................

پ.ن ۱:دنبال نتیجه خاصی نگردید...... فقط پریشان نویسی های یک ذهن تب دار بود....

پ.ن ۲:عاجزانه خواهشمندم در مورد لورکا و شاملو و دالی و اسب عربی و گربه ی فرانسوی کل کل نکنید........در ضمن هر چی فکر کردم جای بد آب وهوا که مناسب تبعید باشه تو اسپانیا پیدا نکردم.....شما فرض کنید ایالت کاتالان قریه ای داره به اسم نهبندان..... 

نظرات 81 + ارسال نظر
پائیززاد پنج‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:11 ق.ظ http://21aban.blogfa.com

سلام
شرمنده ها اما از چیزایی اسم بردی که ....
خوب بذار حرف بزنیم دیگه
خوب باشه به کسی نمیگیم میخوای اسم پسر شهیار قنبری رو بذاری رو دلبندت
در مورد شاملو هم میتونی قبل و بعد 6 مرداد یه زندگی آرومی داشته باشی در همسایگیش
وقتی اومدم خواستم در مورد پست پایین نظر بدم اما نمیدونم چرا حرفام همه پریدن

زندگی اروم....یا مرگ آروم؟
شهیار پسری به اسم لورکا دارد....با دنانهای نیشی شبیه پدر....اما منظور من لورکا شاعر شهیر اسپانیایی بود

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین پنج‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:51 ق.ظ http://rue.blogsky.com

خیلی خوبه آدم بتونه با خودش خلوت کنه و صحبت کنه...

آب آتشگون پنج‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:54 ق.ظ

مرسی خیلی شیرین بود . خوشبختانه مثل اینکه افسرده نبودی . همیشه سعی کن پریشان نویسی کنی .

مرجان پنج‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:41 ق.ظ http://tara65.blogsky.com

ـدر تب ظهر خرداد سایه هم کپک می زندـ...تعابیر فوق العاده ای که خلق آن فقط از سهند بر می آید و بس...
پ.ن:تو آدم نمی شی سهند؟!! یه چیز درست و حسابی هم که نوشتی ؛می گی مذخرف نوشتم؟!!!

ظهری پنج‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:43 ق.ظ http://bustansaribakhsh.persianblog.com

سلام به .......
متن خوبی نگاشته ای
درخصوص اسب عرب که دراصل اسب ترکمن بوده چه دلیل ومدرکی دارین
دربرهه ای از تاریخ برای افزایش توان اسب ها (دردوره صفویه ظاهرن) اقدام به دورگ گیری این دو نژاد اسب یعنی ترکمن وعرب انجام شده
ضمنن متاسفانه پسته زمینی ایران به نام پسته شامی درسوریه بسته بندی وفروخته میشه
زعفران با قیمت نازلی از محل های تولید درخراسان جنوبی ورضوی خریداری بدون بسته بندی وفله از کشور قاچاق ودر کشورهایی مثل اسپانیا به نام خودشون در بسته هایی قشنگی بسته بندی وروانه ایران وسایر کشورهای طالب میشود
چه بگیم که.... حالا

مردی که مرده بود پنج‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:15 ب.ظ http://zendeh-be-goor.blogsky.com

هیچ چیز بیشتر از خوندن آخرین کامنت زیر پست به صادق هدایت خوشحالم نکرد.......محمد ودود رفیقی که با او همه کار کردیم......از بحث فلسفی که البته به قول خودش هیچ وقت به اشتراک نمیرسیدیدم.......تا کتک کاری تو خیابون....و حمل مواد محترقه....
محمد نوشته:
سلام رفیق باغ گلستونی قدیمی
اگرچه از همان دوران پر شور نوجوانی که با هم به جای درس خواندن روزانه چندین و چند ساعت بحث فلسفی میکردیم هیچگاه با هم به نقطه مشترکی نرسیدیم اما با خواندن این شعرت که بدجوری به دلم نشست باید بلوغ ادبیاتت رو به نحو اعتراف گونه ای تبریک بگم
.............من اما برای محمد نگرانم.....محمدی که عجیب ساکت شده این روزها......

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌قورباغه درختی پنج‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:19 ب.ظ http://rouzan.blogfa.com

بیشتر زندگی همین پریشان گویی ها و پریشان نویسی هاست خودش عالمی داره آدم رو سبک می کنه دوباره می شه از نو شروع کرد اینش خوبه.

Tini Talker پنج‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:27 ب.ظ http://www.deadly-space.persianblog.com

به تنها نتیجه ای که رسیدم این بود که مکالمه هات و با خودت انقدر طولانی نکن..!
شب ها مکالمه کن که خوابت ببره....

Tini Talker پنج‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:05 ب.ظ http://www.deadly-space.persianblog.com

نوشته ام جنایی نبود...
مقصر هیچکس نیست..
.
کامنت پست پایینیت رو هم دوست دارم اینجا بذارم..
شعرت که بازم منو یاد (عشق).. کودک سر به هوایی که قولش زود یادش میره انداخت..
. اون یه تیکه ی توضیح آخرش... دوسش دارم..
.
همچنان می رفت و می آمد..
همچنان می گفت و می گفت و قدم می زد
قصه است این ؛ قصه؛ آری قصه ی درد است..
شعر نیست
این عیار مهر و کین مرد و نامرد است.....................

مریم جمعه 25 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:20 ق.ظ http://www.tanha4689.blogfa.com

سلام دوست من...

به روزم و منتظر..
یا حق...

حوا جمعه 25 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:15 ق.ظ http://www.havva7.blogfa.com

ببین یه توصیه آدم با خودش حرف میزنه به کسی نمیگه که بگن خدایی نکرده آره........
منم با خودم زیاد حرف میزنم ولی نمی گم بهتون چیچی گفتم
پررو نشید

سارا جمعه 25 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:13 ق.ظ http://errors.blogfa.com

متاسفانه این روزا خوب نیستم.میدونم.نه وقت هست نه حوصله.بهتر میشم؟باید بهتر بشم...
در مورد نوشتت فقط خوندم فکر نمیکنم نیاز به نظر باشه چون دلیلی نداره!

رضا جمعه 25 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:55 ق.ظ http://www.reza8mile.blogsky.com

یا الله سهند خان ! در مورد کامنتی که گذاشته بودید پست مفصلی گذاشتم که بد نیست بخوانید ... یا حق - رضا

سلام
من با عنایت به فرهنگ غلط انتقاد پذیری خودم ....این طوری نرم انتقاد کردم.......چون خودم از همون دسته آدمهام که خیلی ظرفیت نقد شدن ندارم......
اما علت دیگه این بود که من فکر میکنم........سنگین دل و سنگ دل و ........زیاد فرقی نمیکند....و فقط از این خوشحال میشوم که کسی این شعر رو بخونه...... دوست ندارم با برخورد تندم شمایی که به وحشی بافقی رو میخونی از وحشی دور بشی.......اصولا ساکنان سرزمین شعر و ترانه و ادبیات ادمهای لطیفی هستند.....با روحیه ای که راحت ترک برمیدارد....
همانطور که وصال شیرازی پس از تکمیل شیرین و فرهاد میفرماید:
غرض اوصاف عشق است و کمالش.....اگر وحشی سراید یا وصالش
منظور اینکه همان اوصاف عشق را عشق است....وحشی یا وصال و یا این که با چه کلماتی زیاد مهم نیست.......

۰۰۹۸ جمعه 25 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:38 ب.ظ http://www.akhtarake0098.blogfa.com

اگه نگم خوشم اومد
بی انصافی کردم به خودم
آفرین داری

آیدا جمعه 25 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:19 ب.ظ http://www.fandoghi.blogfa.com

می خوای یقه ی خودتم بگیر !
اصلا چرا فشنگا اصلی نبود؟ اون وقت تو می رفتی و با یه جهان دیگه رو به رو می شدی... بعد از همون جا برامون می نوشتی...
می گیری که چی می گم! دارم از وسعت معنا حرف می زنم...وسعت دید!
هذیونای ذهنای تب کرده از قلمبه نویسی های ذهنای تب نکرده گاهی بهتر می شه...

آدمک باران جمعه 25 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:17 ب.ظ http://adamakebaran.blogsky.com

راستش میخواستم کلکل کنم مخصوصا در مورد دالی اما گفته بودی نه؛ ما هم میگیم چشم.

پارمیس شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:17 ق.ظ

سلام آقا سهند. خوبین؟ خوش میگذره؟
مرسی که مرتب بهم سر میزنید ممنونم. من دیر به دیر میام اما همیشه که بیام به دوستان سر میزنم.
همه ی پست هایی رو که نرسیده بودم بهشون خوندم. اون نامه ای که پست نشده بود واقعا قشنگ بود. تشبیهات و جان بخشی های قشنگی توش به کار رفته بود و راحت به دل می نشست. درمورد پست جدید هم باید بگم که کارتون خیالی سخته ها چون سهند درونتون انگار هیچ وقت کم نمیاره و همیشه جوابی داره که به شما بده. جالب بود. مرسی. ممنونم از لطف شما. همیشه شاد موفق و سلامت باشید. در پناه حق.

حمید شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:06 ق.ظ http://disgraced.blogfa.com

سلام آقای خود نویسنده که دوست دارد هزیان بگوید شما را ه خدا بگویید دستور آتش ندهند بیچاره لورکا که گناهی ندارد این من بودم که بخاطر نا امیدی از دنیای شما ....اصلا چه فرق می کند خون مرا بریزد به جای مردی که سال ها پیش مرده استو...حالم بده دارم بالا می آرم.

آفتاب شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:55 ق.ظ http://www.yoursun.persianblog.com

کاتالان میدونی یاد چی افتادم.یاد مرسدس کنت مونت کریستو..بیچاره از همه بیشتر گناه داشت.
میبینی فقط خودت نیستی که ذهنت پر از ... هست خوشحال باش.
پیروز چون هرروز.

باران شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:06 ب.ظ http://rainagain.persianblog.com/

غم غریبی و غربت چو بر نمی تابم....

چه خوب که گلوله ها مشقی بود من تازه این جا رو پیدا کردم.دلم نمی خواست روز اولی مهمون مسجد و خرما و صدای عبدالباسط بشم

شلم شوربا شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:35 ب.ظ http://www.nimarasi.blogfa.com

چرا با خودت به خودت گیر میدی؟
راستی میخواستم بگم کارت خیلی درسته.
در ضمن کاتالان را خوب اومدی ماتادور.

راحله شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:46 ب.ظ

سلام اولشو با دقت خوندم اما بعدشو نکشیدم
یه بار سر فرصت که این امتحان لعنتی تموم شده بود دوباره میام تا از همه ی موجودیم برای درکش استفاده کنم

سالواتوره شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:26 ب.ظ http://naranj.blogsky.com

حالم از ادم هایی که یه پستو کامل نمیخونن و میان نظر میدن به هم میخوره این کامنتو فقط برای عذر خواهی گذاشتم چون نه وقت دارم این روزها وب بخونم نه به نظرات دوستان جواب بدم مبخوام که اینو حمل بر بی ادبی من نکنید ...ان شا الله تا دو هفته دیگه یه عالمه وقت پیدا میکنم.

آیدا شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:09 ب.ظ http://www.fandoghi.blogfa.com

یک روی خوش از سوی شما ما را بس...

دختری در مه شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:11 ب.ظ http://www.moomiyayiekhaterat.blogfa.com

سلام دوست خوب من
ممنونم از اینکه به مومیایی من سر زدید .
از آشنایی با وبلاگ شما خوشحالم
لطف کنید اگر مجددا زنده شدید و توانستید از گور فرار کنید و فرصت داشتید سری هم به مومیایی من بزنید آپ هستم .

فردان شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:24 ب.ظ

پریشانی ذهن ات سبب رخ دادن یک تضاد در متن دیالوگ خویشتنت شود...صحنه اعدام منو یاد صحنه خودکشی هیپولیت انداخت...ذهنم می گه به تو چه! اگه آدمی با خودت رو راست باش.

معاصر یکشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:53 ب.ظ http://www.jadehyekhial.blogfa.com

این خوب بود.هیچ وقت تاحالا نتونستم اینقدر با خودم بحث کنم.خوب بود سهند.

ظهری یکشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:15 ب.ظ http://bustansaribakhsh.persianblog.com

سلام

نازنین-گل یخ یکشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:27 ب.ظ http://nazanin55.blogfa.com

سهندجان....راستش دیگه نمیتونم همون تعریفای معمولی از نوشتهاتو بکنم....البته از بس که خوب مینویسی....

تو هم با خودت درگیری؟؟؟ خودتو به مردن متهم میکنی...واسه خوب زندگی نکردن؟!
موفق باشی....
این دوستی که گفته خوبه با خودت خلوت میکنی آره شاید خوب باشه اما نه اینکه ۲۴ ساعتو تو خلوت با خودت بگذرونی کار به خود درگیری ممکنه برسه

.:Emma:. دوشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:21 ق.ظ http://http://deldadeshab.blogfa.com/

salam bare avalame k miam inja... veblogeton ghashange...vaghean az mohtavaye veblogeton kheyli estefade kardam....hamishe shado movafagh bashin...


پریا دوشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:25 ق.ظ http://www.elegantlizar.blogfa.com

سلام
چقدر شعر گفتیم برای باران غافل از آن دل که بارانی بود....
تنهایی رو واسه سکوتش دوست دارم.........
کاش یکی می گفت برای کی می نویسیم....نه.....واسه این دل پر درد....آره....موافقی؟

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین دوشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:49 ق.ظ http://rue.blogsky.com

راست میگی...حق با توست....

مرجان دوشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:07 ب.ظ

سهند کجایی آقا؟

آدمک باران دوشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:33 ب.ظ http://adamakebaran.blogsky.com

سلام سهند جان
چقدر با خودت بحث میکنی.
برو سراغ یه حرف تازه. منتظرم. آخه چند روزه فقط همین بحثه!

آذین دوشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:34 ب.ظ http://azin-sh.blogsky.com

سلام ...
میشه گفت ۳ بار این نوشترو خوندم...که شاید بفهمم اونی که این چیزا رو نوشته واقعا اینجور شخصیتی داره یا نه؟
این که خودتو محکوم به مرگ میکنی در حالی که خودت با این کار مخالفی نشون میده که درونت خیلی آشفته اس ...
جالبه...
فعلا
خوش باشی

ونوس ومحمد سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:44 ق.ظ http://zendegimoon.blogsky.com

با این چشمای نیمه باز تا ته خوندم نتیجه میخوام.یه ذره به فکر خواننده باش.
شوخی کردم.به دل نگیری.خوندن متنهات رو دوس دارم.حتی با چشم نیمه باز.حتی بدون نتیجه.اسپانا رو هم دوس دارم.

ماری سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:21 ق.ظ

inja ro az webloge khanoome venoos peida kardam, kheili tasadofi, chizi keh mikham begam rabti be in posteton nadareh,
man fekr mikonam too in donya hich chiz sare jaye khodesh nist, adama vase hamine keh mishkanan, az harfat malome ke toam yejoraee in mozo ro tajrobe kardi,moteasefane hich adalati nist dar shekastane adamha,
manam yeki az hamoonam, faghat khastam begam bahat hamdardam.

نازنین-گل یخ سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:01 ق.ظ http://nazanin55.blogfa.com

ممنونم از حضورت.. و دلگرمیت

گلناز سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:59 ب.ظ http://sadaf.persianblog.com/

سلام > مناظره جالبی بود .

نهال سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:48 ب.ظ http://FAZMETR.BLOGSKY.COM

سلام
من جدیدا به این مسئله خیلی فکر کردم اونم اینه که آدم وقتی بحثو شروع میکنه هیچ وقت نمیتونه آخرشو پیش بینی کنه ...مثل همین تو از کپک زدن خودت شروع کردی و به لورکا شاملو و اسب و گربه و مارکز و اینا رسیدی ...خیلی قشنگه ها ....
خوبی چرت و پرت گفتن با همون صحبت کردن اینه که خودش تو رو با خودش میبره لازم نیس تو به خودت زحمت بدی حتی اگه خودت با خودت حرف بزنی ....
موفق باشی

کیومرث سه‌شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:39 ب.ظ http://kumarsmk.blogfa.com

سلام.
شمال هم جای خوبیه برای تبعید.
اونم برای شما که افتخاری هستید.
خوش بحال مردم شهری که بهش تبعید میشید.
اگه شمال باشه خوبه نزدیک ما.
شاد و موفق باشید.

مردی که مرده بود چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:47 ب.ظ http://zendeh-be-goor.blogsly.com

تا پایان امتحانات تعطیل میباشد.........

آفتاب چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:34 ب.ظ

شگفتا ! وقتی که بود نمی دیدم
وقتی می خواند نمی شنیدم ...
وقتی دیدم که نبود...
وقتی شنیدم که نخواند ...
چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای سرد و زلا ل در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد ؛
تشنه آتش باشی نه آب؛ وچشمه که خشکید ؛ چشمه که آن آتش که تو تشنه آن بودی ؛ بخار شد و
به هوا رفت وآ تش کویر را تافت و در خود گداخت و از زمین آ نش رویید واز آسمان آتش بارید؛
تو تشنه آب گردی و نه آتش و بعد عمری گداختن از غم نبودن ؛ کسی که تابود از غم نبودن تو
می گداخت ! ... وتو ای آموزگار بزرگ درسهای شگفت من !

به یاد شریعتی.

parazit چهارشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:47 ب.ظ http://www.parazitha.blogfa

آه از تکرار های هر روزه
آه از این تکثیر تاسف بار
آهاز کپیهای برابر اصل

آه از دست دکترهایی که جای قلب آدام را اشتباهی به آدم میگن
سرهنگ آئورلیانو برای خودکشی جای قلبش را گم کرده بود!

حوا پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:52 ق.ظ http://www.havva7.blogfa.com

آپیده ام پرکار جان پشتکار جان

مهتاب پنج‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:29 ب.ظ

سلام آقاسهندعزیز.امیدوارم حالتون خوب باشه.راستش برای نوشتن این کامنت کلی باخودم کلنجاررفتم میدونید چرا؟ برای اینکه احساس میکنم شما ازورود افرادی به غیر از دوستان وبلاگ نویستون به جمعتون زیادخوشحال نمیشید ولی خواستم بگم که همه اشعارتون زیباست حتی وقتی باخودتون هم حرف میزنید زیبا مینویسید تعریف نمیکنم چون واقعا فرصت خوندن مطالب بی فایده رو ندارم پس نوشته هاتون زیباست که این همه خواننده دارید .

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین جمعه 1 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:18 ب.ظ http://rue.blogsky.com

می خواهم در بودنت نبودنت را تجربه کنم
دردناک است که وقتی هستی بگویم با خود که نیستی ٬ که رفته ای....
می خواهم در بودنت بودنت را حس کنم
از همین راه دور
دور از تو و نگاه تو.........
دلت شاد

سارای شنبه 2 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:54 ب.ظ http://sarah2007.blogfa.com

سلام
سهند؟ ترک هستید؟
زیباترین وبلاگی بود که تا حالا دیدم

رضا یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:16 ق.ظ http://www.reza8mile.blogsky.com

امشب برای چندمین به وبلاگ شما سر زدم و دیدم آپ نکردید ! خسته نباشید (چشمک)

آب آتشگون یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:20 ب.ظ

آقای سهند در تاریخ ۲۴ خرداد خوابتون برده ؟ پاشو پاشو بیدار شو از رختخواب جدا شو . ....
نبینم اوقاتت تلخ باشه . پایان هر چیزی اگر تلخ باشه هم مطمئن باش یه روزی میبینی که به نفعت بوده . صبور باش .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد