زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

نامه ای که هرگز پست نشد (۲)

                 تو به تقوای غزل مشکوکی....من به تردید تو ایمان دارم.

بی بی بالا نشین ترانه های سابق بر این

لبخند فاتحانه ات را در عکس دیدم.....در فکر فرو رفتم که از فتح کدامین قله باز می گردی....من که تو را بر بلند ای ترانه نشانده بودم.....باشد...باشد....هر طور که تو راحتی.....تو که خوشبخت باشی...این قائله ختم شده است.

اگر از روزگار من خواسته باشی باید اعتراف کنم که روزهاست که اینجا باران نباریده....به گمانم آخرین بار هفدهم شهریور بود...جایی خواندم باران تنها اتفاق معصومانه ایست که در این دنیا می افتد....تنها اتفاق خوشایند این روزها بازگشت پاییز است...من به عادت همیشه روز اول پاییز را جشن گرفتم....راستی کلید خانه ی رویا را هم دور انداختم....همان خانه ی شماره ۶ خیابان یاس و اطلسی رامی گویم....دیگر رویاهای محال را دوست ندارم.... بزرگترین حسرت این روز هایم این است که ای کاش نا نوشته نمی گذاشتمت....فاجعه وقتی رخ داد که فهمیدم مادر بزرگ هم دروغ گفته بود....

پ.ن: روزگار ما به روز است

نظرات 54 + ارسال نظر
کافه زیر دریا چهارشنبه 18 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 04:16 ب.ظ


سلام
منتظر آپ جدیدتان هستم
من را بی خبر نگذارید

افیون پنج‌شنبه 19 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 07:56 ب.ظ http://opium.blogfa.com

این پستت کپک زد...عوضش کن!

مهشاد شنبه 21 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:30 ق.ظ http://www.mahshadar.blogfa.com

سلام

خوبین؟

عید شما مبارک

بابای

نیست!! شنبه 21 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:42 ق.ظ

لطفا آپ !!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد