زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

زنده به گور

گاهی خنده بیخ گلویم را می گیرد.آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست.همه گول خوردند! هدایت

بعد تو

                                                                                                 

بعد تو

        نه من ، نه خورشید

بعد تو

        مرگ ستاره

بعد تو

        خیال چشمات

                        از همیشه ، تا دوباره

 

  

حالا این جا سردِ سرده

                               شب خالی از تن تو   

صد تا بغضُِِِِِ گریه کرده

                               قلب من در حسرت تو

 

 

با تو از صدا می گفتم

                           تو سکوت هر ترانه

بی تو افتاد به شماره

                           نفسای من دوباره

 

 

بی حضور روشن تو

                          دیگه این شب شب ما نیست

تو هجوم بی پناهی

                          بی تو این جا جای ما نیست

                           

                                          (اُُردی بهشت هشتاد و شش)

......................................................

پ.ن:یک ترانه بود....بیان یک احساس ساده......

با کلماتی ساده...و من در عین سادگی دوستش داشتم

نظرات 25 + ارسال نظر
ونوس ومحمد پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:29 ق.ظ http://zendegimoon.blogsky.com

نمیخوام بگم قشنگ بود.با احساسات آدم کشتی میگیره در عین سادگی آدمو به فکر میندازه.میشه گفت فوق العاده بود.

باران پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:43 ق.ظ http://behindblueeyes.persianblog.ir

چه شعر سردی
.

بوسه پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:19 ق.ظ http://www.bose.blogsky.com

سلام دوست من
امیــــــــــد وارم حالت خوب باشه
*************************
یه روز می شم بی آبرو فقط به خاطر تو
قربونی یه جست و جو فقط به خاطر تو
تو ام یه روز می ری سفر فقط به خاطر من
خیره می شن چشام به در فقط به خاطر تو
به من تو میگی دیوونه فقط به خاطر من
جملت به یادم می مونه فقط به خاطر تو
************************
موفق باشی،کارتون خیلی خوبه
خدا نگهدارت گلم

Sleeper پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:42 ق.ظ http://TeeTee.Blogfa.Com

خوش قیافه بود.
شاعران مرده را دوست دارم شاید هم مردگان شاعر را!
تو کدام بودی؟
قبل از مردن هم میسرودی؟

سیب کوچولو پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:10 ب.ظ http://sibhavij.blogsky.com/

ایشاا... همیشه زنده و شاد باشی.

گواش پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:58 ب.ظ http://guash.blogsky.com

زنده‌بگور عزیزم چیدمان و آشفتگی در سطور و فونت‌ها و سایزهای نوشته‌هات وبلاگ تو رو تبدیل به یه وبلاگ شلم‌شوربا کرده... یعنی وقتی آدم به ظاهر نوشته‌هات نیگا می‌کنه یه احساس بدی به آدم دست می‌ده... ببخش که رک می‌گم اما به عنوان رفیق تو وظیفه‌ی خودم می‌دونم بگم. خودت یه نیگا به زنده‌بگور بکن. از بالا به پایین ... ببین با چه فاجعه‌ای رو در رو می‌شی...
پیشنهاد می‌کنم باورکنی که فونت درشت هیچ تاثیری تو توجه بقیه نداره و با خیال راحت با فونت ۱۰ بنویسی و البته همه‌ی وبلاگت رو با یه فونت بنویسی. ببخش توروخدا... اما مطالب قشنگ تو حیفه که این‌طور فدای بی حوصلگی تو بشه.

خدمت گواش عزیزم.....
اصلا قصد توجیه کردن ندارم....انتقادت کاملا وارد هست...اما می خوام از خودم دفاع کنم....در واقع همه ی تقصیر گردن من نیست

تو میدونی من وبلاگ نویس آماتوری نیستم....۳ ساله زنده به گور رو می نویسم....و ۲ سال قبل اون هم شب شکن رو تو پرشین می نوشتم...از درشت نوشتن هم قصد جلب توجه نداشتم....اصلا قصد درشت نوشتن نداشتم...چون اون یاد داشتی که تو روزانه های داروگ بود (وبلاگ مدیر بلاگفا) در مورد وبلاگ نویسی رو من هم خوندم....تو بهتر از من میدونی که ادیتور بلاگ اسکای واقعا ضعف داره و خیلی از علائم رو ساپورت نمیکنه.......این شد که من تصمیم گرفتم تو ورد تایپ کنم و بعد تو ادیتور بلاگ اسکای پیست کنم.....حدس میزدم که حجم مطلب زیاد شه.....ولی تصور نمیکردم فونت ها هم به هم بریزه....حتی رو سیستم من مشکلی نداره....ولی رو سیستم های دیگه ظاهرا چرا.....این شد که فاجعه به بار اومد.....به هر حال مرسی از تذکرت.....نذاشتی آبروی ما بیش از این ها بره

نارنج پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:25 ب.ظ http://naranj.blogsky.com

خوب من تیکه های اولشو خیلی دوست داشتم اما اونجایی که گفته بودی خاتون صد ترانه و بی بی سبز بهاریو دوست نداشتم اما خیلی خیلی از تیکه اولش خوشم اومد بعد تو نه من نه خورشید بعد تو مرگ ستاره به نظرم اگه اون تیکه خاتون و بی بی حذف هم میشد ترانه هیچ مشکلی پیدا نمیکرد اصلا به من چه مگه کسی نظر منو خواست که تز میدم ؟؟؟؟!!!
چرا تازگیا همه از نوشته های قبلیشون استفاده میکنن نکنه به ذهن همه عین من یه قفل گنده خورده؟اگه دوباره نتونم بنویسم چی!!!؟؟؟؟؟؟

اول معذرت می خوام از فاجعه ای که تو فونت ها اتفاق افتاده بود...دوباره یه سر بزن درست شد.....
راجع به نظرت هم باید بگم من هم دوستش نداشتم....اما تو اون زمان که این ترانه رو نوشتم احساسی بود که حتما باید بیان میشد....من می خواستم به احساس اون روز وفادار بمونم.....و ترانه رو تغییر ندم.....حتی اولش این بود : خاتون سبز بهاری.....روی اسمم خط کشیدی....که کردمش روی عشقم خط کشیدی....اما الان فکر میکنم...دلیلی نداره به احساسات گذشته وفادار بمونم.....چهار خط رو حذف کردم.....در باره ی این که نشه نوشت مطلب جالبی دارم که بهت خواهم گفت.....

نارنج پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:35 ب.ظ

خوب دوباره اومدم اون موقع یک کم قاطی پاتی شده بود اما الان بهتره ولی پست پایینی خیلی ریز بود و رنگ خاکستری خوندنشو مشکل میکرد منتظر هستم که اون مطلبیو که گفتی بگی.

Tini Talker پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:20 ب.ظ http://www.deadly-space.persianblog.ir

به به ! آپ کردی؟!

خبر بدی بد نیستا!

شعرت خوب بود .. نه نه خیلی خوب بود
ولی احساس میکنم تو دو قسمت آخر :
بی حضور روشن تو

دیگه این شب شب ما نیست

تو هجوم بی پناهی

بی تو این جا جای ما نیست

اگه به جای (ما) >>(من) می ذاشتی هم رابطه ش رو با قسمت های بلایی بیشتر حفظ می کرد هم روان تر میشد.
البته شاید الان که (من) رو جایگزین کنی و بخونی سخت به کلام بیاد.. و این مال تینه که شعر رو همون جور که بوده هی خوندی و کلمات واست تثبیت شده ست.
ولی به هر حال این شعر توس . هر جور دوست داری میتونی گره هاش و بزنی و بهش طرح بدی.

گواش پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:40 ب.ظ

ما اومدیم بگیم ما کوچیک شما هم هستیم... عالی... پرفکت... خیلی خوب شد... مرسی که گواش رو آدم حساب کردی رفیق... ما طرف‌دار شماییم

نیست!! پنج‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:48 ب.ظ http://baobabb2.blogfa.com

دوبیتی با من امشب ساز با تو
نوازش با من امشب ناز با تو
قرارم رقص با مرگ است امشب
بیا ویک دهن آواز با تو ...
.........
سلام مرد!
از ترانه ی قبلیت بیشتر به دل می نشست ...
موفق باشی!

حوا جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:52 ق.ظ http://www.havva7.blogfa.com

ترانه های من یه جور گلایه از غریبیه
به دل می گم یه روز می آد
اینم یه خود فریبیه

چرا به عقب بر می گردی؟

حرف تازه ای ندارم........

مُمَیِز جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:52 ق.ظ http://zepert.blogsky.com

ما ... میفرماییم
این نوشته های شما را میشود پاپ خواند
ترانه هست ... درست حدس زدیم ...ما!

هادی جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:40 ق.ظ http://www.arosakeshab.blogfa.com

من همه دلتنگیامو قصه کردم غصه خوندی ...

محمدرضا جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:07 ب.ظ http://multiminimal.blogfa.com

ممنون از حضورت. راستش اعتقاد دارم که واقعیت خیلی واقعی تر از چیزی بود که نوشتم. من باز هم به روز هستم و خوشحال میشم اگر باز هم به وبلاگ خودت سر بزنی

Tini Talker جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:47 ب.ظ http://www.deadly-space.persianblog.ir

Updated!

خر نسبتا فهیم جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:17 ب.ظ http://www.wisedonkey.persianblog.ir

ما نیز دوست دارم.
قشنگ بود

آدمک باران جمعه 26 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:07 ب.ظ http://adamakebaran.blogsky.com

چه اینجا منظم شده!
فکر کنم خونه تکونی یه موثر واقع شده!
نمی دونستم که خودت خبر نداری فونت هات خیلی درشته! چند بار خواستم بگم اما بعد فکر کردم شاید این طور دوست داری!
این شعر را چند شب پیش خوندم الان اومدم کامنت بذارم مثل اینکه یه کم تغییرش دادی. حس اینکه میخوای به گذشته وفادار باشی را درک می کنم اما همین تغییرات کوچولویی که گاهی در نوشته های گذشته میدی خودش نوعی خونه تکونی محسوب میشه با یه حرکت رو به جلو.
منتظرم خونه تکونی تموم بشه و زلال و تازه برگردی.

آلبا شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:10 ق.ظ http://www.salamkhodahafez.blogfa.com

یک ترانه بود....بیان یک احساس ساده......
با کلماتی ساده...که تو در عین سادگی دوستش داشتی.

ماجولیکا شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:03 ق.ظ http://www.sonat-shekan.blogfa.com

تو ............. و باز ..........تو

[ بدون نام ] شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:31 ق.ظ

بی حضور روشن تو*دیگه این شب شب ما نیست
تو هجوم بی پناهی*بی تو این جا جای ما نیست

با این قسمت کلی حال کردم .


عطا شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:33 ق.ظ http://www.atoolah.blogfa.com

معاصر شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:35 ق.ظ http://www.jadehyekhial.blogfa.com

من هم ترانه ات را دوست میدارم.
مثل یک جوی کوچک آب میماند در وبلاگت که انگار آرام و ساده از وسط آن میگذرد.

خر نسبتا فهیم شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:13 ب.ظ http://www.wisedonkey.persianblog.ir

من هم از طرفدار های سهرابم.زیاد!
منظورم از چه کسی گفت این نبود که نمی دانم چه کسی گفت منظورم این بود که آیا باید برویم؟بدون فکر؟
مرسی

می دانم که می دانی
اما منظورم این بود که آری باید برویم....
سهراب خودش دقیقا به سوال تو جواب داده...
وقتی میگوید....قایقی خواهم ساخت....خواهم انداخت به آب....منظور داره
تا حالا فکر کردی چرا با اتو بوس نمیره به اون شهر؟(مثل شعر مسافر) که دقیقا از کلمه اتوبوس استفاده کرده.....چرا با قطار نه؟....چرا با قایق...
چون سهراب با قایقش دلش رو هم به دریا میزنه...(مفهوم دل به دریا زدن در ادبیات فارسی)
..اون هم نمیدونه....پشت دریا ها چه خبره.......امیدواره....امیدی از جنس امید (دایی) تو فیلم (بوی پیراهن یوسف)......چون امید خود زندگیه و سهراب شاعر زندگی.....
قایق از تور تهی و دل از آرزوی مروارید....همچنان خواهد راند...همچنان خواهد خواند....چون مرد ان شهر اساطیر نداشت....چون ....زن آن شهر به سر شاری یک خوشه ی انگور نبود....چون....چاله آبی حتی مشعلی را ننمود.....پس رفت....
به امید شهر پشت دریا ها....تا انجا کودکی ده ساله را ببیند که در دست شاخه ی معرفتی دارد....جایی که بام هایش جای کبوتر هاییست که به فواره ی هوش بشری می نگرند
.....اری.....شاعران وارث اب و خرد و روشنی اند.....و سهراب یک شاعر بود

نپتون چهارشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 02:33 ب.ظ

نمینویسی مرد مرده؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد