این شعر
نه وزن دارد
نه قافیه
نه اصلاً شعریت
بابا چاهی گفته:
ما سه هزار نفر هستیم که شعر می نویسیم
و خودمان هم می خوانیم
من یک نفر هستم
که می نویسم
اما خودم هم نمی خوانم
کمی هم غبطه می خورم به حال علو
حداقل این قدر حوصله داشت
که چند صفحه نامه به نشانی ری را بفرستد.
..................................................................
پ.ن:پست قبلی حذف شد...من فرض می کنم هرگز ننوشته بودم...شما فرض کنید نخواندید....نظراتش را بایگانی کردم.....
این شعر نیست،جنون زیر هم نوشتن کلمات است...
عیب نداره واسه ی هر نوشته ایم خواستی نظرتو بگو
من پست قبلیو خوندم اما دوستش نداشتم واسه همین هیچی نگفتم حالام فرض میکنم نخوندم
از اول شعرت خوشم میاد چون ادم به نظر خودش باید یه چیزی شعر بیاد نه اینکه به قید فلان چیز و فلان چیز
بی حوصله نباش عین مرداب میمونه بی حوصلگی هر روز بیشتر میری توش
ببخشید حس میکنم نظرم درست حسابی نیست نمیدونم چرا دیگه چیزی به نظرم نیومد
جنون!؟
برای چشیدن طعم عافیت لحظه هایمان گاه باید بیماری را تجربه کنیم!
بنویس و از رویش بخوان ...زیاد بخوان...این فرصتی ست که من بودنت را از من ات خالی کنی....
من یک نفر هستم
که می نویسم
اما خودم هم نمی خوانم
(چه خوب گفتی.........................................)
سلام
همین!
وقتی یه نفر مطلب خودشو میخونه روش بالا میاره..
ogh...
اول جواب این اقای a peace of shit بگم که نخیرم خیلی هام با خوندن بعضی مطالبشون لذت هم میبرن من خیلی از مطلبای خودمو دوست دارم.
دوم اینکه اومدم ببینم اپ کردی یا نه که دیدم نه ولی من اپ کردم
منم قبطه می کنم!
چه شعر باشه چه جنون ...خوبه:)
تو هم رفتی توی خود سانسوری ؟
سلام
چطوری؟
کاش پاک نمیکردی.
چون شاید روزگاری با دیدنش یادت میومد که باید ازش درس میگرفتی.
اصلا شروع هر جمله نقطه سرخط.
با قبلی مشکلی نداشتیم.
نکنه از تغییری که داشتی فرار میکنی؟
تغییر مثبتی بود در هر حال!
سلام گرامی
وبلاگ زیبایی دارید ... من با یکی از شعرهام آپم و منتظر سیلی نقد شما