روزگار بی ترانه
شب خالی از ستاره
وقتی خورشید یخ ببنده
برق تیزی میشه چاره
روزگار بی مروت
ته این کوچه ی بن بست
خط آخر رو نوشتش
ختم قصه ی رفاقت
روزگار کر و کور
برده ها کرور کرور
توی عصر کابل نور
همه تن دادیم به زور
روزگار من و تو
روزگار خط خطی
روزگار بی شرف
روزگار لعنتی
..........................
پ.ن: آخرش تبدیل به بد و بیراه گفتن شد......از همه دوستان که این مدت بهشون سر نزدم معذرت می خوام....جبران میکنم.......
نمی دانم اما رفتنت کمی طولانی شده!
چه سکوت مرگباری اینجا حاکم شده.....امیدوارم به زودی ببینیمت. دل نگرانیم...
سلام
وبلاگ خوبی داری
خوشحال میشم به وبلاگ من هم سر بزنی (داستان های عاشقانه ی من و سیما) [لبخند]
منتظرم...
فعلا... [گل]
سلام
قشنگ بود...ولی یه جورایی هست که نمیشه نظر دقیقی داد...
یعنی اینکه داری یه چیزی رو یه جور مبهم میگی...
بهم سر بزن...
بای
لینکت کردم...
بنده بر خلاف دوستان تصور نمی کنم غیبت سهند طولانی شده باشه
به آرشیو نوشته ها که نگاه می کنم ... حتی غیبت یک ساله ی سهند نیز دیده میشه
بعید می دونم سهند ما به این سادگی ها میدونو خالی کنه
اون برمیگرده
و زمان اون برگشت فکر می کنم موقعه ایی باشه که تصورشو نداریم
به هر حال امیدوارم .. غیبتت دلایل خوبی داشته باشه
خوره ی نوشتنو نمیشه به این سادگی ها کنار گذاشت
به امید موفقیت دوست عزیزم سهند
تلاش جالبی برای جمع کردن کردن وزنش داشتید!
خیلی وقته خبری ازت نیست!
حداقل بیا یه خبری بده که سالمی.
از اینکه دیگران نگرانت بشند خوشحال می شی؟!!
سهند عزیز
هرجا که هستی سلامت و شاد باشی.
بالا آورده ام بر این روزگار بی مروت!
مرد مرده بود ؟؟؟
میدونی چند وقته ننوشتی؟تقریبا از همون موقع که من نارنجو حذف کردم.
کجایی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
سلام
چرا دیگه آپ نمی کنی؟؟
نگرانم کردی ...امیدوارم اوضاع لااقل خوب باشه.