مسافر آبان غمگین هشتاد وشش*
لحظه ی عزیمتت که ناگزیر شد**
این شهر شاعر کش
پر شد از کابوس من و
مرثیه سرایی متشاعرانی
که نام را
از میراث تو وام می خواستند.
*:برگرفته ازعنوان کتابی از سید علی صالحی((مسافر غمگین پاییز پنجاه و هشت))
**:قیصر امین پور
راستش خود من این آقای قیصر را درست و حسابی نمیشناسم ! دروغ چرا ؟! اما وقتی دیدم تلویزیون داره خودش رو واسش جر میده از شما چه پنهون ازش خوشم نیومد هرچند که دلیل منطقی نیست! اما لحن رسایی داشته ! مثلا همین : ناگهان چه زود دیر میشود!
تو ترانه قبلی اونجایی که نوشتی : تو وهم این رفاقتا، تنهایی رو بلد شدم ! خیلی جالبه ! ایول !
کم پیش می یاد موافقت خودم و با متن یا چیز دیگه ای به طور قطعی اعلام کنم...
ولی با این پستت عجیب موافقم!
... شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند ... حتی اگر در تیره گی مأوا داشته باشند ...
اول اسم وبلاگتون جذبم کرد / حالا باید بگم نثر محشری دارید
بله ما ایرانی های جو زده...!!!
اما احساسی بودن هم حق آدمهاست.
خوب دیگه....معلومه پاییز اگه همه رو هم کسل کنه به تو انرژی و پویایی داده...شعر حداقل که به زمان از دست دادن قیصر نزدیکیم کاملا گویا بود....البته توضیحت برای آرشیو عالیه....واسه حافظه ضعیف ما...
بعدشم سهندجون شما مسئول خریدِ دماسنج هایی؟(نیشخند)
ارزش هیچ چیز واقعی نیس....خودمون بهشون بها میدیم و خودمون بی ارزششون میکنیم!!!!!!!! آدمها ...هنرها...بزرگان
بعضیها کمتر و بعضی خیلی زیادتر از اونیکه که بهشون بها دادیم می ارزند...
از اون بالا آویزون میشی میوفتیااااااااااااااااااااااااا!!!جالب این بود که آهنگ نجفیان دیگه پخش نشد!میرن آدماااااااااا....
تو که زنده ای...من خیلی وقته مردمک.
سلام
تا بوده همین بوده..!
امان از درد نادانی
امان از ساده لوحی و اسیر موج شدن
این ها هیچ ...
امان از اسیر هر موج کوچک و باد بودن
من نمیدونم این دوتا تخته سنگ مهم هست و یا اینکه سد آبگیری بشه تا دوتا جوون مشغول به کار بشن و از چنبره فقر بالقوه و برص اعتیاد نجات پیدا کنن .
خدا شاهده که اینارو بیشتر به خود و خویشتنم میگم
من میترسم ...، حسرت میخورم سهند
به روزی که میمیریم و تمام این جهالت ها و نادانی ها همچون خوره و کنه تمام بدنم را فاسد کرده ... قبل از آنکه اولین کرم بدنم را به نیش بکشد .
من امروز از جهالت خود کلافه و سردرگم شده ام...
جدا که با خوندن همین پ . ن باید بشینیم به حال خودمون بخندیم ... من قیصر رو بعد از مرگش شناختم و اصلا اسمش بیشتر از یکبار به گوشم نخورده بود !!!!!!!!!!
قیصرو توی دانشکده میدیدم و بدلم موند برم دستشو ببوسم
موند
این باب دیلن ایران هم شده قاری قران.............
عجیبه
بازم بنویس تا بازم بخونم دوست خوبم
منم نوشتم دوست داشتی بیا بخون
سهند جان پسرم من واقعا نمیدانم انتقاد تو نسبت به صحبت من در مورد هخامنشیان چیست؟
پس شاید بهتر باشد نظر خودم را کمی باز تر برای تو بیان کنم.
عزیزم شعر تو بسیار زیباست و من بسیار ان را پسندیدم چون در این دنیا ظلم بیش از هر چیز می ازاردم و قلبم از ظلم های تاریخی به بشریت فشرده است فرقی نمیکند این ظلم در مورد کودکی افریقایی باشد یا بچه ای خیابانی در هر کجای این کره خاکی و یا زنی و مردی مورد ازار حکومت های خودکامه.
این که سخن از بوش و صدام و هیتلر و پینوشه به میان اوردی درست است بعضی از ظالمین تاریخ جنایت کاران خونخواری هستند و بوده اند اما به نظرم دور از انصاف است که بخواهیم حکومت هخامنشیان را همردیف با فرعونیان قرار دهیم.
تو هیچ تاریخ نگار و مورخی را نمیبینی که سخن از ظلم نسبت به بردگان و قوم بنی اسرائیل در مصر به میان نیاورد اما در هیچ کجای تاریخ هیچ تاریخ نگاری ننگاشته است که کاخ های پاسارگاد توسط بردگان و بیگاران ساخته شده باشد که حتی پس از سالیان سال از روی سنگ نوشته ها دریافتند این کاخ ها توسط کارگران ازاد با حقوق و دستمزد معین (و خوب)ساخته شده اند و حتی در این نوشته های میخی تاکید شده که این کارگران برده نبوده اند.
میخواهی بگویی همه حکومت ها ظالمندحتی هخامنشیان؟قبول دارم!
من هم این اعتقاد را دارم که نفس حکومت ها با ظلم به عده ای عجین است حتی هخامنشیان و حتی حکومت های کنونی در کشور های پیشرفته ای چون سوئیس و نروژ ؛اما در نظر داشته باش ما از حکومتی در ۳۰۰۰ سال پیش صحبت میکنیم ؛قبل از میلاد مسیح.
زمانی که در کشور های کنونی سوئیس و نروژ وایکینگ ها (به استناد خودشان و تاریخ)وحشی های خونخواری بیش نبودند .
با تمام این احوالات پسرم شعر تو زیباست و هیچ انتقادی از زیبایی ان نخواهد کاست از اینکه میبینم قلبت مالامال از عشق به مردم است به خود میبالم که چنین مردم شریفی در روزگارم و در کنارم ؛در میهنم زندگی میکنند.
ظلم مرا هم بسیار می ازارد هر گونه ظلمی به بشریت و حتی به ابنای بشری از جمله بنای نیمه ویران پاسارگاد.
امیدوارم متوجه سخنم شده باشی.
در مورد حسین پناهی هم همینطور بود ... یک دفعه تمام کتابها و نوارهایش کتاب فروشیها را پر کرد... الان هم کتاب قیصر پرفروش ترین کتاب هفته است ...( راستی بگو کی بود را می شود در اینترنت پیدا و دانلود کرد؟)
سلام و خسته نباشید
تا وقتی هستیم کسی نمی دونه ما کی هستیم ....وقتی نیستیم اون وقت یادشون می یاد که بله ما هم کسی بودیم .....
یک نوع تبلیغات دیگه ...
مطلبت عالی بود . موفق باشید
سلام.عمو بابام می گه این وقتا باید گفت تسلیت می گم غم اول و اخرتون باشه!
شبی خواب دیدم
دست هایی چون فرشتگان
اما آدمیزادگان
آسمان را چراغانی می کنند و کودکان روی زمین
برای آنان دست افشانی می کنند
خواب دیدم آن شب
چه شبی بود
شبی سخت و عجیب
پاره های ظلمت
ذره ذره می پوسید
شاخه های نور بود
که از زمین می رویید
آن روز که سهراب نوشت : تا شقایق هست زندگی باید کرد خبری از دل پر درد گل یاس نداشت… باید اینجور نوشت: هر گلی هم باشی چه شقایق چه گل پیچک و یاس زندگی اجبارست
بنام خدا باسلام امروز صبح رو با نوشته سیاهی از زنده بگور آغاز میکنیم و امیدواریم امروزتون رنگ قره قوروت باشه.صبح به خیر ایران
بروزم رفیق
کاش میومدی میخوندی
مخلصیم
فکر کنم انقدر در مورد این موضوع ها حرف زدیم که دیگه رمقی برای تکرارش نداریم...
راستی منظورتون از شباهت چی بود آیا؟
چه تند..........
چه انتقادی...............
چه عصبانی.........
چه واقعی............
چه واقعی.............
چه واقعی.................................
اینجا اگر می خوا ی معروف شی شرط لازمش مردنه
نکنه تو هم معروفی کلک
وبلاگ بعد چند مدت داره بالا می آد ما بی وفا نشدیم ها
من هم پل های عبر پیاده رو برای خلوت کردن می ستایم:)
نمی خوام درباره ی این پست هیچی بنویسم
گاهی باید ننوشت
قشنگ بود
حالت خوبه؟کوشی؟؟
چقدر راحت شدم ...
نه من ونه تو از امروز به خلق خدا هیچ تعهدی نداریم ...
دوزخ می خوام وهم آغوشی وشرابی تلخ که مرد افکن بود زورش ... که تایکدم بیاسایم زدنیا وشروشورش ...
...............
چند بار شعرت رو می خونم ...
کلمات با دقت انتخاب شدن
اینقدر که احساس می کنم اگر این کلمه ها اینجا نبودند هیچ جای دیگری نمی توانستند باشند
چه خوب که آذر میاد با هزارتا حرفه نگفته
ها! من هم نمی خواهم در مورد این پست چیزی بنویسم چون چیزی برای نوشتن وجود نداره...نه که فکر کنی رفتم تو فاز شعر و از این حرفاها!نهههههههه...امید وار نشو.من هنوز همون مرجان بی حوصله ام! خب خداییش اگه مال خودت بود شاید از نظراتمون بهره مندت می کردیم.اما خب نیست دیگه....چی کار می شه کرد!در ضمن بی معرفت نارفیق داغون هم خودتی...(گفتم دست پیشو بگیرم!)
شعر خودم بود......این کودکان خیابانی همون یه ذره توجه رو هم ازت گرفتند
دعا میکنم کامنتتان بیاید
مهم نیست
اصلا نیاید
صالحی را بسی میپرستیم
همین
ری را جان...............
نیستی هنوز هم....
فقط خاطره ای مانده از تو حالا ...
با چند شعر نخوانده !
چقدر هم متشاعر زیاد شده ..با اون فیگورای ابلهانه شون
از مسافر بودن لذت می برم اما از حس مسافر بودن معلق در این سکون، متلاطم می شم.
سلام
چطوری ؟ کم پیدایی؟
فعال شدی دوباره خوشم میاد .
خوب باشی
آخه سهند! تو که می دونی من شرمنده ی خداییم...چرا آبرومو می بری!!!تا اطلاع ثانوی تسلیم...هرچی تو بگی.حاضرم تمام ترانه های پابرهنه رو هم با جون ودل گوش بدم!
اینجا گویا چیزی سانسور و حذف شده رفیق!
روحش شاد!
با توجه به کامنت رضا می تونم بگم واقعن تبلیغ غلط کار خودش رو کرد!
چند وقت بود نیومده بودم اینجا
الان خوشحالم که می نویسی و می خونم...
همین که می نویسی خوبه حتی اگه از مرگ باشه
خدایش بیامرزاد!
سلام و خسته نباشید
چند قدمی با من همراه باش تا کلبه ام ...
شاد باشید
لطفا آپ ...
نفهمیدمت.
باید بیشتر بخونمت
. . .
دوست عزیز سلام
به علت علاقه اکثر وبلاگ نویسان تخصصی ، به راه اندازی وبلاگی با نام اختصاصی خود و بدون اجبار در داشتن نام دامنه هایی مانند blogfa , persianblog و غیره ، همچنین داشتن ایمیل با پسوند سایت اختصاصی خود، شرکت Big Robo سرویس جدید" سایت در قالب وبلاگ " را ارائه نموده است.
برای دریافت اطلاعات کاملتر و تصمیم گیری بهتر به لینک زیر مراجعه نمائید:
http://blog.bigrobo.com
و یا با شماره تلفن 77510844 (021 ) تماس بگیرید.
سلام دوست عزیز، خسته نباشید...
دلتنگ ناصریا آپدیت شد با :
365 حسرت را، همچنان می کشم بدنبالم ......
www.deltange-naseria.blogsky.com
موفق باشی ....
معنی این حذف شدن را نفهمیدم!