(حادثه)
زلال بانو
در این وادی بی رویا
عطر تو حادثه ایست
که مدام در من تکرار می شود
( اَ مُرداد هشتاد وشش-آلبالو)
(شب)
شب
سکوت
شهر در خواب
سایه ای بر دیوار
شاعری در پی واژه
گم شد در خودش
(ششم اَ مُرداد هشتاد وشش)
(گناهکار)
- مرد گناه کار است
زمین گفت
و از چرخش ایستاد
-مرد گناه کار است
آسمان گفت
و نبارید
- مرد گناه کار است
مرد گفت
و در تاریکی بی آغاز و پایان وجودش گم شد
(نهم اَ مُرداد هشتاد وشش-سپید)
سلام
کم پیدایی.
شاعری در پی واژه
گم شدن در خویش
.
لذت می بریم شاعر گم شده!
زلال بانو...
مرد گناه کار نیست..
مرد فقط دستانش به شب آلوده شده..
زلال بانو..
باور کن این گناه نیست.............
خیلی خیلی ناراحتم از اینکه نمیتونم کامنت درست حسابی بذارم برای همین شعر هارو نخوندم تا موقعی بخونمشون که بتونم از احساسم راجع بهشون توی کامنت حرف بزنم ببخشید ....فقط اومدم بگم ظاهرا قبول شدم گرچه با این انتخاب رشته ها که از دانشگاه تهران و علامه پایین نیومدن بعید میدونم....به هر حال ازاد مهم تر از سراسریه کاش اونو قبول بشم....دعا کن
شب که خیلی قشنگه...مرد هم گناه نداره..هیچ کس گناه نداره..طفلکی دل ساده!
عطر تو حادثه ایست
که مدام در من تکرار می شود.
چرا گناهکار؟!
سلام
خیلی حس قشنگی تو وبلاگته
مثل یه شعر توی دفتر
آفرین
زیباست
سبز باشی
آره منم درگیر همیشه هام!!
و عطری که در من حادثه ایست
خیلی قشنگ بود....خیلی
گناه هم حس عمیقیو منتقل میکنه...از معصیت انسان و قهر خداوند!.....و در آخر سردرگمی انسان سخت ترین عقوبت..
درود
دوست داشتم..متفاوت مینویسی...شاعری در پی واژه
گم شد در خودش
من یک مدته حوصله ندارم....اه...
این شعر شب خیلی خوب بود... راستی منم یه شعر گفتهم!
«راوی مه من باشم
داستانمان
میشود یک مشت خط در هم سانتیمانتال
و تو
یک رئال سیاه!
از چشم و ابرو که بگذریم...»
سلام.مرسی از اینکه سر میزنی و مرسی از حرفهای قشنگت.
این سه تا قطعه ات خیلی به دلم نشست. اما چرا مرد کناهکار است؟
سلام
آپ کردم.. سرکی بزن..
سلام بیا پیشم من منتظرم با یه بغل زیبایی بیا
Ctrl + F5 رو بزن اگر پست جدیدم نمیاد
من لینکدمت در آخرین فرصت
رخصت اخوی!
به ساده ترین زبان و بی نظیر نوشتی
دلت شاد
سلام : ۱- شعر گناهکار هیچ نتیجه ای ندارد! نباید خواننده بفهمد چرا مرد گناهکار است؟ چه نوع گناهی؟ ۲- ممنون بابت بکار بردن واژه ی امرداد
من با فردان موافقم.....گناهکار روایتی است به شکل راوی.........
به نظر من هیچ لزومی ندارد که خواننده بداند چرا مرد گناه کار است.....و مهم تر این هست که با نا مشخص بودن نوع گناه دامنه ی کسانی که میتونن با این شعر هم ذات پنداری کنن زیاد تر میشه... هر کس با هر گناهی....
شعر های من بازتابی هستند از اتفاقاتی که در درونم میفتند...و گناه کار هم دقیقا به همین شکل اتفاق افتاد....و یک نتیجه گیری واضح داره و یک نکته....... نکته این که در وجود مرد یک تاریکی بی آغاز و پایان در جریان هست و........ گم شدن مرد در دراین تاریکی خود نتیجه است
شعر حادثه چیزکی بیشتر از یک شعر است ..یک طورهای جاندار...شب با گواش موافقم....گناهکار روایتی به شکل راوی.
بابا شعر وازه !
البته با اینکه کتار ارایه های ادبی رو از سر تا تهش ۲۰ بار خوندم اما شعر واژه ندیدم احتمالآ انقدر نوه که هنوز بوجود نیومده !
۱-اگر زود تر میگفتی بهت میگفتم نگردی تا خسته نشی.....شعر واژه یک سبک شعر هست و با آرایه های ادبی تفاوت ها دارد بس عظیم...اگر می خواستی بگردی باید تو کتاب های سبک شناسی رو میگشتی....آدرس رو اشتباه رفتی
۲- شاید تو هیچ کتابی اسمی از شعر واژه نبرده باشه....اما خیلی ها به این سبک شعر نوشتند.....مثلا خیلی جاها از شعر( مسافر) سهراب به همین شکل نوشته شده.....و بیشتر (حجم سبز) هم به همین شکل نوشته شده......و همین طور در (ما هیچ ما نگاه) شعر هایی به این سبک وجود دارد....
مثلا:
گاوی
زیر صنوبر ها
ابدیت
روی چپر ها
و کلامی نی
نامی نی
پایین
جاده ی بی رنگی
بالا
خورشید هم آهنگی
سلام! بانو از کجا در شعرهای ما پیداشد؟ هیچوقت نفهمیدم اول ما شروع کردیم یا یغما یا کیکاووس یاکیده!
اولین بانو تا جایی که من میدونم مال شهیار قنبری هست
ترانه بانو....زلال بانو....بانوی هزاز هزار ترانه.....
سلام > خیلی قشنگ بود . پاینده باشی
مرد گناه کار است زاده ی گناه....محکوم به گناه کار بودن محکوم به غرقه ی گناه بودن....و اسمان...و زمین هر یک تکه ای از گناه او .....به شاعری که در پی واژه اش گم شده در خودش فکر میکنم و به خودم که ماه هاست رفته است انگار حتی جمله از ذهنم
گناه گناه آه
خیلی حال کردم ....
سلام رفیق
اولی رو بیش از همه پسندیدم.
تغیرات واضحی تو اشعارت دیده میشه........روحت چطوره شاعر جوان؟
سلام
خوبی ؟ سی دی رو گرفتم. چه موزیک ملایمی داره. مرسی خیلی خوب بود.
درد مشترکی داریم...
سلام رفیق! چطوری کاش حالت مثل شعرهات خوب باشه چه خوب داری پیش می ری هردفعه شعرت پخته تر و بهتر از دفعه قبل می شه باید از تکرار بپرهیزی رمز ماندگاریته.
سهندجان! شاید باور نکنی حجم اندوهی که در پستوی قلبم پنهان کرده ام....و شاید باور نکنی این تحولی که از آن صحبت کرده ام و ۴ یا ۵ ماه بیشتر عمر ندارد....فراموشی نسبی غصه هایم است...وباز هم دلیل اینکه بسیار به رویاهای کودکی و نوجوانیم پناه برده ام....
این را فهمیده ام دل خوش در این دنیا نیست و هر چه سخت بگیری دنیا سخت تر میگیرد...باید کمی فراموشکار بود! برای کمک به روح بی گناهی که در قفس فکر و اندیشه های تلخمان به مرگ تدریجی دچار است ....خواهش میکنم کمی فراموش کن ...به جای فراموش کردن خاطرات کودکی...خاطرات بی رحم زمانه را فراموش کن!!!
دوستانه و خواهرانه با تو سخن گفتم! قصد نصیحت و جسارت نبود!
آقا سرزدیم آشنا شیم با وبلاگت
این شعرای کوتاهت خیلی عالیه .
ببخشید ناگهان آمدم.
دنبال آشنا میگردم. گاهی .
و اگر بود
یه حال و احوالی میکنیم .
واقعا؟ جالبه...ما آدما فکر می کنیم مشکلاتمون خیلی خاص هستن...اما ظاهرا این چیزا دایم در حال تکرارن...با شعر گناهکار ارتباط خوبی برقرار کردم...
گناه دارد
گناه دارد
گناه دارد
شب رو دوست داشتم ...
خیلیییی ...
سیستم انتی فلودینگ رو تست میکنیم
موفق شدیم....آقی بل......دو پیام به فاصله ی دو دقیقه......
از روز اولی که نوشته بودی خواندم...مثل خودت که گاهی اوقات نگفتنت می آید و هی سکوتت می گیرد و هی و هی و هی....من هنوز هم رویاهایم را به جاده پیوند می زنم...چقدر از مرد گناهکارت دور بودم سهند...ـراستی فرمولشو به ما هم بگو.راه دوری نمی ره!
سلام همسایه
من چرا دو پست جا مانده ام ؟!
گناهش چه بود؟
راستی چه واژه زیبایست زلال بانو!!
قابل شما را ندارد...دزدیست.....از شهیار قنبری دزدیده ام
زلال بانو....
آمدنت را دل دل می زنم.....
ما ...،هرچند قبیحه نویس بی تربیت هستیم
اما از وب شما لذت بردیم
علی الخصوص این شعر که دوباره نویسش میکنیم
اکنون این جا
بی تو و بی ما
دنباله ی بادبادک خوش باوری هایم
برای گره زدن باورهای دیروز به آرزو های هنوز
به اندازه ی تمام شب های مستی
که بی تو مرا انتظار میکشند
به بلندی ی هزار و یک شب یلدا
کوتاه می آید
* * *
نامت زنده روح بیشتر شایسته است
... جوان
هدایت عجب حرفی زده...
متاسفانه از اینجا خوشم اومد...
من هم برای خودم متاسف شدم..........(از این شکلک های خنده ی شیطانی)
مردا همیشه همینن.
شما که سنت شکنی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
و اون عکس مال من نیست!
خیلی وقت بود اینجا کامنت ننوشته بودم
یادت میاد منو ؟
همون محمد نورعلی
فکر میکنم خیلی نباید دنبال واژه گشت
واژه ها یاغی و سرکش هستن
زیاد سربسرشون بزاریم ... عاصی میشن فراری ...
و اون وقته که دستمون میمونه تو پوست گردو...
....
* * *
آقا این قطعه شب زیبا بود
و رو همین حساب به روده درازی افتادم
* * *
نَفس و قلمت همیشه مستدام
شاید حادثه گویای بی تابی شاعرست حسی که درونش به وجود امد یک نوع قلیان احساس ، شب گویای حیرانیست در پی تحقق یافتن ان حس است ،سرگردانست ..، گناهکار ،نارضایت شاعرست ،بدست نیاوردن ...عبارت دیگر سر خوردگی است همان که وا می دارد بخوانیم نا خرسندی و تن دادن به پوچی یا سر درگمی؟
یه شعر........
نیمکت های خالی
تاکسی های خالی
پیاده رو های خالی
چه قدر وسوسه انگیزند
و باجه های خالی تلفن که عجیب آرامم می کنند
راستی
گم شو
اصلا نیازی به بودن کسی نیست
........................و بعد از این همه سلام.........
خیابانهای آرام شب زیباست
چون دلهره در آن خیلی کم است
برای آشنایی بیشتر آمدم
ناگهان.
...نیستی دیگر....
گناهکار عالیه...یه ذره سکته نداره/؟
آخه از اول هم آهنگین سروده نشده بود......بدون وزن بود
درور بر تو
شاید بهتره اینو تمام کنی :
حضور ناگهان منم
خسته ناتوان تویی
همیشه خوش زبان منم
شاعر بی زبان تویی
سخن منم بیان منم
خموش بی دهان تویی
آنکه شرار و شور من
ندیده بی گمان تویی
.....
صدا منم
عین سکوت
اوجم و در حال سقوط
نه..........باقیش رو اینجا نمینویسم..........این خودش می خواد یه پست بشه