یک مرد هر آنچه را که میتواند به قرباتگاه عشق میبرد
آنچه فدا کردنی است.فدا می کند
آنچه شکستنی است. می شکند
اما هرگز به منزلگاه دوست داشتن به گدائی نمی رود.
نادر ابراهیمی
................................................................................
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم بریدیم
دل نیست کبوتر که چو بر خاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم پریدیم
وحشی بافقی
...............................................................................
و خداوند هر دعائی را می پذیرد
به جز آنکه از او خواسته شود عشقی را از دلی پاک کند
نیکوس کازانتزاکیس
................................................................................
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ایام دل آدمیان است
ه.ا.سایه
................................................................................
شیخی به زنی فاحشه گفت:مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفتا:شیخا هر آنچه گفتی هستم
آیا تو چنانکه می نمائی هستی؟
خیام
..................................................................................
مردی که مرده بود
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
رفتی و فراموش شدی از دل دنیا
چون ناله مرغی کز یاد قفسی رفت
ه.ا.سایه
.........................................................................
هرکس قلم دارد بگذارند لای کفنش
ولیکن چیز دیگری بنویسد.
صادق هدایت
........................................................................
هیچکس هیچکسی را نشناخت
هر که پرورده دست وطنی
من منم دور ز دنیای توام
تو تویی دور زدنیای منی
محمد زهری
........................................................................
ملالت کم
دلت خرم
و نام روشنت روشن
کسی می خوابد و خوابش نمی گیرد
کسی از پشت دیوار زمان آواز می خواند
پلنگی ماه را با ماده اش در آب می نوشد
نگاه شاعر آشفته بی خواب است اما مردمش در خواب...
سپانلو
..........................................................................
من ظاهر نیستی و هستی دانم
من باطن هر فراز و پستی دانم
با این همه از دانش خود شرمم باد
گر مرتبه ای ورای مستی دانم
خیام
.......................................................................
تمام انگیزه من برای update کردن این وبلاگ استقبال شما دوستان مجازی و البته عزیز هست
۱۲۰ بیننده در ۳ روز باعث میشه اینجا رو زودتر به روز کنم
مردی که مرده بود
هزار پرنده مثل تو عاشق
گذشتن از شب به نیت روز
بیاد اون پرنده ی خسته از شب که یه شب بی خبر پر کشید
........................................................
اینجا به جز درد و دروغ
هم خانه ای با ما نبود
در غربت من مثل من
هرگز کسی تنها نبود
این چند خط هم تقدیم به غریبیهای خودم
.......................................................
در این بازیگر خانه بزرگ دنیا هرکس یک جور بازی می کند تا هنگام مرگش برسد.
صادق هدایت
.....................................................
از جملهء رفتگان این راه دراز
باز امده ای کو که به ما گوید راز؟
هان بر سر این دو راهه از روی نیاز
چیزی نگذاری که نمی آیی باز
خیام
.....................................................
مردی که مرده بود
هزار جور فکر شگفت انگیز در فکرم میگردد و می چرخد همه ی آنها را میبنم اما برای نوشتن کوچکترین احساسات یا کوچکترین خیال گذرنده ای باید سرتاسر زندگی خود را شرح دهم و ان ممکن نیست
این اندیشه ها این احساست نتیجه ی یک دوره زندگانی من است نتیجه طرز زندگی و افکار موروثی و انچه دیده شنیده خوانده حس کرده یا سنجیده ام و همه ی انها وجود موهوم و مزخرف مرا ساخته اند.
همه از مرگ میترسند من از زندگی سمج خودم
این سرنوشت است که فرمانروایی دارد ولی در همین حال این من هستم که سرنوشت خود را درست کرده ام حالا دیگر نمیتوانم از دستش فرار کنم نمی توانم از خودم بگریزم.
باری چه میشود کرد؟سرنوشت از من پر زور تر است
مردی که مرده بود
زنده به گور تجربه ی جدید وبلاگ نویسی من هست
وبلاگ قبلی رو که به اسم nothing else matters و با آدرس آدرسhttp://shabshekann.persianblog.com بود رو گذاشتم تو
صندوقچه ی عزیز خاطراتم
توی این وبلاگ هم قصد دارم از: زندگی ...عشق...مرگ...زمین...هوا...اب ....آینه..جاده.........و هزار و یک چیز مربوط و نا مربوط دیگه بنویسم
مردی که مرده بود